• وبلاگ : نواي دل
  • يادداشت : ازدواج آسماني مبارك
  • نظرات : 11 خصوصي ، 18 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     

    نظرسنجي اهداي جوايز کامل فود

    کداميک از جوايز را جهت اهدا به برندگان در اين دوره مناسبتر ميدانيد؟

    1: يک وعده غذاي کامل (پيتزا ويژه کامل، سيب زميني سرخ کرده، سالاد، نوشابه)

    2: اشتراک يک ماه اينترنت پرسرعت ADSL

    3: کارت شارژ تلفن همراه

    4: پيشنهاد شما چيست؟

    عزيزان ساکن تهران ميتواند با مراجعه به سايت پيتزا و ساندويچ کامل و عضويت در سايت در اين نظرسنجي و با خريد از سايت در قرعه‌کشي شرکت نمايند.

    + پرستو 
    دوست خوبم هميشه موفق باشي
    + پرنسس آبهاي سرد 

    در سايه سار نخل ولايت


    1645123323974180945618518521127231414980.jpg

    (سيد علي موسوي گرمارودي)

    خجسته باد نام خداوند، نيکوترين آفريدگاران

    که تو را آفريد.

    از تو در شگفت هم نمي توانم بود

    که ديدن بزرگيت را، چشم کوچک من بسنده نيست:

    مور، چه مي داند که بر ديواره ي اهرام مي گذرد

    يا بر خشتي خام.

    تو، آن بلندترين هرمي که فرعونِ تخيّل مي تواند ساخت

    و من، آن کوچکترين مور، که بلنداي تو را در چشم نمي تواند داشت

    ***

    پايي را به فراغت بر مريّخ، هِشته اي

    و زلالِ چشمان را با خون آفتاب، آغشته

    ستارگان را با سرانگشتان، از سرِ طيبَت، مي شکني

    و در جيب جبريل مي نهي

    و يا به فرشتگان ديگر مي دهي

    به همان آسودگي که نان توشه ي جوين افطار را به سحر مي شکستي

    يا، در آوردگاه،

    به شکستن بندگان بت، کمر مي بستي

    ***

    چگونه اين چنين که بلند بر زَبَرِ ما سوا ايستاده اي

    در کنار تنور پيرزني جاي مي گيري،

    و زير مهميز کودکانه بچّگکان يتيم،

    و در بازارِ تنگِ کوفه...؟

    ***

    پيش از تو، هيچ اقيانوس را نمي شناختم

    که عمود بر زمين بايستد...

    پيش از تو، هيچ خدايي را نديده بودم

    که پاي افزاري وصله دار به پا کند،

    و مَشکي کهنه بر دوش کشد

    و بردگان را برادر باشد.

    آه اي خداي نيمه شبهاي کوفه ي تنگ.

    اي روشن ِ خدا

    در شبهاي پيوسته ي تاريخ

    اي روح ليلة القدر

    حتّي اذا مَطلعِ الفجر

    اگر تو نه از خدايي

    چرا نسل خدايي حجاز «فيصله» يافته است...؟

    نه، بذرِ تو، از تبار مغيلان نيست...

    ***

    خدا را، اگر از شمشيرت هنوز خون منافق مي چکد،

    با گريه ي يتيمکان کوفه، همنوا مباش!

    شگرفيِ تو، عقل را ديوانه مي کند

    و منطق را به خود سوزي وا مي دارد

    ***

    خِرَد به قبضه ي شمشيرت بوسه مي زند

    و دل در سرشک تو، زنگارِ خويش، مي شويد

    اما:

    چون از اين آميزه ي خون و اشک

    جامي به هر سياه مست دهند،

    قالب تهي خواهد کرد.

    ***

    شب از چشم تو، آرامش را به وام دارد

    و توفان، از خشم تو، خروش را.

    کلام تو، گياه را بارور مي کند

    و از نـَفـَست گل مي رويد

    چاه، از آن زمان که تو در آن گريستي، جوشان است.

    سحر از سپيده ي چشمان تو، مي شکوفد

    و شب در سياهيِ آن، به نماز مي ايستد.

    هيچ ستاره نيست که وامدارِ نگاه تو نيست

    لبخند تو، اجازه ي زندگي است

    هيچ شکوفه نيست کز تبار گلخند تو نيست

    ***

    زمان، در خشم تو، از بيم سِترون مي شود

    شمشيرت به قاطعيّتِ «سِجيّل» مي شکافد

    و به رواني خون، از رگها مي گذرد

    و به رسايي شعر، در مغز مي نشيند

    و چون فرود آيد، جز با جان بر نخواهد خاست

    ***

    چشمي که تو را ديده است، چشم خداست.

    اي ديدني تر

    گيرم به چشمخانه ي عَمّار

    يا در کاسه ي سر بوذر

    ***

    هلا، اي رهگذاران دارالخلافه!

    اي خرما فروشان کوفه!

    اي ساربانان ساده ي روستا!

    تمام بصيرتم برخي چشم شمايان باد

    اگر به نيمروز، چون از کوچه هاي کوفه مي گذشته ايد:

    از ديدگان، معبري براي علي ساخته باشيد

    گيرم، که هيچ او را نشناخته باشيد.

    ***

    چگونه شمشيري زهراگين

    پيشاني بلند تو، اين کتاب خداوند را، از هم مي گشايد

    چگونه مي توان به شمشيري، دريايي را شکافت!

    ***

    به پاي تو مي گريم

    با اندوهي، والاتر از غمگزايي عشق

    و ديرينگي غم

    براي تو با چشمِ همه ي محرومان مي گريم

    با چشماني: يتيم ِ نديدنت

    گريه ام، شعر شبانه ي غم توست...

    ***

    هنگام که به همراه آفتاب

    به خانه ي يتيمکان بيوه زني تابيدي

    وصَولتِ حيدري را

    دستمايه ي شادي کودکانه شان کردي

    و بر آن شانه، که پيامبر پاي ننهاد

    کودکان را نشاندي

    و از آن دهان که هَرّاي شير مي خروشيد

    کلمات کودکانه تراويد،

    آيا تاريخ، به تحيّر، بر دَرِ سراي، خشک و لرزان نمانده بود؟

    در اُحُد

    که گلبوسه ي زخم ها، تنت را دشتِ شقايق کرده بود،

    مگر از کدام باده ي مهر، مست بودي

    که با تازيانه ي هشتاد زخم، برخود حدّ زدي؟

    ***

    کدام وامدار تريد؟

    دين به تو، يا تو بدان؟

    هيچ ديني نيست که وامدار تو نيست

    ***

    دري که به باغ ِ بينش ما گشوده اي

    هزار بار خيبري تر است

    مرحبا به بازوان انديشه و کردار تو

    شعر سپيد من، رو سياه ماند

    که در فضاي تو، به بي وزني افتاد

    هر چند، کلام از تو وزن مي گيرد

    وسعت تو را، چگونه در سخنِ تنگمايه، گنجانم؟

    تو را در کدام نقطه بايد بپايان برد؟

    تو را که چون معني نقطه مطلقي.

    الله اکبر

    آيا خدا نيز در تو به شگفتي در نمي نگرد؟

    فتبارک الله، تبارک الله

    تبارک الله احسن الخالقين

    خجسته باد نام خداوند

    که نيکوترين آفريدگاران است

    و نام تو

    که نيکوترين آفريدگاني.

    + مهدي 

    پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله :

    سه چيز است كه هر كس داشته باشد طعم ايمان را چشيده است :

    1- كـسـى كه هيچ چيزى را بيشتر از خدا و پيامبر او دوست نداشته باشد

    2- كسى كه اگر او را با آتش بـسوزانند برايش بهتر است تا اين كه از دينش دست بردارد.

    3- كسى كه رفاقت و دشمني اش به خاطر رضايت خدا باشد

    + علي حسيني 

    راستي يادم رفت امتياز بدم

    + علي حسيني 

    سلام

    مثل هميشه خوب و بموقع نوشتي دادا

    موفق باشي

    حديث عشق بگويم بدان زبان که بدانم!



    گذري بر عشق امير المومنين و حضرت فاطمه (س) به بهانه ي سالروز آتش زدن خانه ي حضرت زهرا به دست ظالمان و غاصبان ولايت (لعنت الله عليهم و علي اشياعهم)

    لغات و کلمات هرچه هم ژرف باشند بعضي جاها کم مي آورند و قلمها هرچه هم روان و شيوا باشند بعضي جاها مي شکنند....چند روزي است که در اين فکرم که چرا بجاي ليلي و مجنون...شيرين و فرهاد...عشق حضرت زهرا (س) و علي (ع) منظومه نشد وآتش اين فکر زماني در وجودم شعله ور تر مي شود که اين شعر را از قول حضرت علي در کتابي خواندم که در شان معشوقه ي خويش اين چنين مي سرود:
    لکل اجتماع من خليلين فرقه

    و کل الذي دون الممات قليل

    و ان افتقادي فاطما بعد احمد

    دليل علي ان لا يدوم خليل

    + سيامك 

    سالروز ازدواج حضرت علي(ع) و حضرت فاطمه (س) مبارك باد

    امشب شب ازدواج مولا علي(ع)با خانم فاطمه زهرا (س) است

    بنا براين مبارك باد بر شما چنين شبي

    اللهم صلي علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

    سالروز ازدواج فاطمه زهرا(س) و امام علي (ع) فرخنده باد

    img/daneshnameh_up/c/ce/fatemeh.jpg

    مقدمات عروسي

    از عقد اميرالمؤمنين علي و فاطمه عليهما السلام يک ماه گذشت. عقيل نزد علي آمد و گفت:« ما از ازدواج تو و فاطمه بسيار خوشحاليم. اکنون چرا از رسول خدا درخواست نمي‏کني فاطمه را به خانه خود ببري؟»
    علي عليه السلام گفت:« به خدا قسم من هم مايلم، اما از رسول خدا حيا مي‏کنم.»
    عقيل گفت:« برخيز نزد پيامبر برويم.»

    در راه به ام ايمن برخوردند و ماجرا را به او گفتند.
    ام ايمن گفت:« بگذاريد اين کار را زن ها انجام دهند.»
    لذا برگشت و ام سلمه و زنان ديگر رسول خدا را خبر کرد؛ همگي دور وجود مبارک رسول خدا حلقه زدند و گفتند:« پدران و مادران ما به فداي تو باد، اي رسول خدا! ما براي امري نزد شما جمع شده‏ايم که اگر خديجه بود، چشمش روشن مي‏شد.»
    با شنيدن نام خديجه، رسول خدا گريان شد و فرمود:« کجا همانند خديجه پيدا مي‏شود؟ او مرا تصديق کرد در زماني که همه‌ي مردم تکذيبم مي‏کردند؛ کمکم کرد و ثروتش را به من بخشيد. من به امر خداوند، خديجه را بشارت دادم به قصري از زمرد در بهشت: جايي که در آن نه اضطرابي است و نه رنج و تعبي.»
    ام سلمه گفت:« بهشت بر او گوارا باد و خداوند ما را هم همنشين او کند.
    اي رسول خدا! برادر و پسر عمت علي بن ابيطالب دوست دارد همسرش، فاطمه، را به خانه‌ي خود ببرد. »
    رسول خدا فرمود:« چرا خودش به من نگفت؟»
    ام سلمه عرض کرد:« حيا کرد.»
    رسول خدا فرمود:« برو علي را بياور.»
    ام سلمه علي عليه السلام را که منتظر جواب بود، نزد رسول خدا برد.
    زن‌ها از اطاق خارج شدند.
    رسول خدا قرار شب زفاف را با علي عليه السلام گذاشت. سپس به زنان خود امر فرمود فاطمه عليهاسلام را زينت کنند.

    جهيزيه فاطمه عليها سلام

    ضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام پس از خواستگاري از فاطمه زهرا عليهاسلام و شنيدن پاسخ مثبت از بانوي اسلام، زره خود را فروخت و پولش را نزد رسول خدا برد. پيامبر هيچ سؤالي از مقدار پول‌ها نفرمود. فقط مشتي از آن پول را برداشت و به بلال حبشي داد و فرمود:« براي فاطمه عطر بخر.»
    سپس با دو دست خود مشتي ديگر برداشت و به ابوبکر داد و فرمود:« براي فاطمه لباس و اثاث منزل تهيه کن.» و عمار ياسر و چند نفر ديگر را براي کمک به او روانه فرمود.
    صورت جهيزيه فاطمه عليهاسلام عبارت بود از:
    *پيراهن به هفت درهم

    • روسري به چهار درهم
    • حوله خيبري
    • تختي از برگ خرما
    • دو فرش کرباس
    • چهار متکاي پوستي
    • پرده پشمي
    • حصير
    • آسياب دستي
    • طشت مسي
    • مشک چرمي
    • قدح شير
    • مشک کوچک
    • کوزه سفالي دهن گشاد
    • دو کوزه گلي
    • سفره چرمي.

    وقتي جهيزيه را نزد رسول خدا آوردند، پيامبر نگاهي به آن کرد و اشک در چشمان مبارکش حلقه زد. آن‌گاه سر خود را به آسمان بلند کرد و عرضه داشت:« خداوندا به اين قوم که بيشتر ظروفشان گِلي است، برکت عنايت فرما.»

    تو گلي و من خار تو ام* يه روز به دردت مي خورم

    بسم الله الرحمن الرحيم


    «السلام علي الحسين الشهيد و علي علي بن الحسين سيد المومنين و علي اولاد حسين و علي العباس الحسين و علي اصحاب الحسين»


    قسم به اشک فاطمه


    قسم به مقصد جانگاه دستهاي بريده


    قسم به زينب محزون که عمق فاجعه ديده


    قسم به داغ شهيدان و قلبهاي دريده


    قسم به تنهايي علي


    قسم به اشک فاطمه در غم علي


    قسم به خاک زير پايان فاطمه آنگاه که به سوي درب انصار مي رفت و به حق خواهي علي مي پرداخت.


    قسم به كوخ هاي كاهگلي پيامبر اكرم‌(ص) که گويي تا كاخ خضراي معاويه ،‌از دنيا تا آخرت فاصله داشت.
    قسم به آن رنج طاقت فرسايي که چاه ها را رازدار ناله هاي علي كرده است

    بنا به نوشته بزرگان اهل سنت و جماعت , خليفه اول براي خواستگاري حضرت زهرا(س ) به نزد پيامبر(ص ) رفت و پيشنهاد خويش را بيان نمود. رسول خدا(ص ) فرمود : انتظر بهاالقضا , من در امر ازدواج فاطمه (س ) منتظر فرمان خداوند هستم , خليفه اول اين پاسخ را پاسخ منفي تلقي نمود.
    خليفه دوم نيز به ديگر بار و به همين منظور به نزد رسول خدا(ص ) رفت و مانند خليفه اول پاسخ منفي شنيد.


    سپس خانواده علي (ع ) به آن حضرت پيشنهاد كردند كه براي خواستگاري فاطمه (س ) به نزد رسول خدا(ص ) برود. حضرت رفت و پيشنهادش مورد موافقت قرار گرفت . (11 )

    + مهدي جليلي 

    سلام

    خواندن دو ركعت نماز ما بين مغرب و عشا در تمام شبهاى اين دهه در هر ركعت بعد از حمد بخواند يك مرتبه توحيد و آيه‏

    وَ وَاعَدْنَا مُوسَى ثَلاَثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَ قَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَ أَصْلِحْ وَ لاَ تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ‏

    و وعده گذاشتيم با موسى سى شب و تمديدش كرديم‏ده شب ديگر پس تمام شد ميقات پروردگارش چهل شب و موسى به برادرش هارون گفت جانشين من باش در قومم و مصلح باش و به راه مفسده جويان مرو.

    تا با ثواب حاجيان شريك شود

    + يه دوست 

    فاطمه زهرا عليهاالسلام دختر پيغمبر اكرم و از دوشيزگان ممتاز عصر خويش بود. پدر و مادرش از اصيل ترين و شريف ترين خانواده هاي قريش بودند. از حيث جمال ظاهري و كمالات معنوي و اخلاقي از پدر و مادر شريفش ارث مي برد. و به عاليترين كمالات انساني آراسته بود.

    شخصيت و عظمت پيامبر اكرم روز به روز در انظار مردم بالا مي رفت و قدرت و شوكت او زيادتر مي شد به همين علت دختر عزيزش زهرا (عليها السلام) همواره مورد توجه بزرگان قريش و رجال با شخصيت و ثروتمند قرار داشت هر از چندگاه از او خواستگاري مي كردند اما پيامبر با خواستگاران طوري رفتار مي كرد كه مي پنداشتند مورد غضب پيامبر قرار گرفته اند.

    رسول خدا فاطمه را براي علي (عليه السلام) نگاه داشته بود و مايل بود از جانب او پيشنهاد شود. پيامبر از جانب خدا مأمور بود كه نور را با نور به ازدواج در آورد.

       1   2      >