سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نوای دل

قمر بنی هاشم حضرت عباس علیه السلام . نوای دل

برای اینکه غم رودل زینب نشینه   

 دار وندار خیمه یل ام البنینه

 

زینب می گه فدای قد وبالای عباس   

 لالایی رقیه صدای پای عباس

 

طفلی می گفت تو خیمه با هر کی خواب نداره    

همه راحت بخوابین عمو جونم بیداره

 

رباب می گه برای طفلی که شیر نداره    

صبح که بشه عموجونت میره و آب می آره

 

زینب میگه با عباس بشین کنار خواهر   

 دیگه وقتی نمونده جون بفدات برادر

 

حسین من یه حسرت داره به جون خواهر   

 دلم میخواد که یکبار بهش بگی برادر

 

عباس می گفت یه روزی وقتی که بچه بودم    

یه حرفی مادرم زد شد همه وجودم

 

تو شبهای غریبی مهتاب من حسینه   

 تو نوکر حسینی ارباب تو حسینه






نوشته شده در تاریخ دوشنبه 89 آذر 22 توسط سید علی افشاری (منتظر افرا)

یا ارحم الراحمین
منم‌ قاسم‌ که‌ بر دلها امیرم‌ به‌ راز چشم‌ بابایم‌ اسیرم‌

 نمودم‌ آرزو من‌ جای‌ بابا شبیه‌ مادرم‌ زهرا بمیرم‌


آیه‌های‌ مجتبایی‌ گشته‌ پامال‌ ستوران‌ از گلاب‌ پیکر او می‌طراود عطر ایمان‌

 می‌کشد ناله‌ ز سینه‌

 ای‌ عموی‌ بی‌ قرینه‌

 تازه‌ شد داغ‌ مدینه‌

 آه‌ و واویلا عمو جان‌

 آینه‌ دار برادر ای‌ خدا در خون‌ نشسته‌ ناله‌اش‌ در سینه‌ مانده‌ سینه‌اش‌ درهم‌ شکسته‌

 ره‌ به‌ چشمانم‌ گرفته‌

 دست‌ به‌ دامانم‌ گرفته‌

 داغ‌ او جانم‌ گرفته‌

 آه‌ و واویلا عمو جان‌

 روی‌ گلبرگ‌ تن‌ او شبنم‌ از دیده‌ ببارم‌ قد کشیده‌ قامتش‌ را روی‌ سینه‌ می‌گذارم‌

 قد کشیده‌ مثل‌ طوبی‌

 زیر مرکب‌های‌ اعدا

 پر کشیده‌ سوی‌ بابا

قاسم بن الحسن

قاسم بن الحسین علیه السلام به عزم جهاد قدم به سوی معرکه نهاد، چون حضرت سیدالشهداء علیه السلام نظرش بر فرزند برادر افتاد که جان گرامی بر کف دست نهاده آهنگ میدان کرده، بی‌توانی پیش شد و دست به گردن قاسم درآورد و او را در بر کشید و هر دو تن چندان بگریستند که در روایت وارد شده حَتّی غٌشِی عَلَیْهِما، پس قاسم گریست و دست و پای عم خود را چندان بوسید تا اذن حاصل نمود، پس جناب قاسم علیه السلام به میدان آمد در حالی که اشکش به صورت جاری بود و می‌فرمود:

سِبْطِ النَّبِیّ الْمُصْطَفی الْمُؤْتَمِن

بَیْنَ اُناسٍ لاسُقُوا صَوْبَ المَزنِ

 اِنْ تَنْکرُوٌنی فَانَا اْبنُ الْحَسَنِ

هذا حُسَیْنٌ کَالْاَسیرالْمُرْتَهَن

پس کارزار سختی نمود و به آن صغر سن و خردسالی سی و پنج تن را به درک فرستاد. حمید بن مسلم گفته که من در میان لشکر عمر سعد بودم پسری دیدم که به میدان آمده گویا صورتش پاره ماه است و پیراهن و ازاری در برداشت و نعلینی در پا داشت که بند یکی از آنها گیسخته شده بود و من فراموش نمی‌کنم که بند نعلین چپش بود، عمرو بن سعد ازدی گفت: به خدا سوگند که من بر این پسر حمله می‌کنم و او را به قتل می‌رسانم، گفتم سبحان الله این چه اراده است که نموده‌ای؟ این جماعت که دور او را احاطه کرده‌اند از برای کفایت امر او بس است دیگر ترا چه لازم است که خود را در خون او شریک کنی؟ گفت به خدا قسم که از این اندیشه برنگردم، پس اسب برانگیخت و رو برنگردانید تا آنگاه که شمشیری بر فرق آن مظلوم زد و سر او شکافت پس قاسم به صورت بر روی زمین افتاد و فریاد برداشت که یا عماه چون صدای قاسم به گوش حضرت امام حسین علیه السلام رسید تعجیل کرد مانند عقابی که از بلندی به زیر آمد صفها را شکافت و مانند شیر غضبناک حمله بر لشکر کرد تا به عمرو (لعین) قاتل جناب قاسم رسید، پس تیغی حواله آن ملعون نمود، عمرو دست خود را پیش داد حضرت دست او را از مرفق جدا کرد پس آن ملعون صیحه عظیمی زد. لشکر کوفه جنبش کردند و حمله آوردند تا مگر عمرو را از چنگ امام علیه السلام بربایند همینکه هجوم آوردند بدن او پامال سم ستوران گشت و کشته شد. پس چون گرد و غبار معرکه فرو نشست دیدند امام علیه السلام بالای سر قاسم است و آن جوان در حال جان کندنست و پای به زمین می‌ساید و عزم پرواز به اعلی علیین دارد و حضرت می‌فرماید سوگند با خدای که دشوار است بر عم تو که او را بخوانی و اجابت نتواند و اگر اجابت کند اعانت نتواند و اگر اعانت کند ترا سودی نبخشد، دور باشند از رحمت خدا جماعتی که ترا کشتند. هذا یَوْم وَاللهِ کَثُرَواتِرُهُ وَ قَلَّ ناصِرُهُ.

آنگاه قاسم را از خاک برداشت و در بر کشید و سینه او را به سینه خود چسبانید و به سوی سراپرده روان گشت در حالی که پاهای قاسم در زمین کشیده می‌شد. پس او را برد در نزد پسرش علی بن الحسین علیه السلام در میان کشتگان اهلبیت خود جای داد، آنگاه گفت بارالها تو آگاهی که این جماعت مار ا دعوت کردند که یاری ما کنند اکنون دست از نصرت ما برداشته و با دشمن ما یار شدند، ای داور دادخواه این جماعت را نابود ساز و ایشان را هلاک کن و پراکنده گردان و یکتن از ایشان را باقی مگذار، و مغفرت و آمرزش خود را هرگز شامل حال ایشان مگردان.






نوشته شده در تاریخ دوشنبه 89 آذر 22 توسط سید علی افشاری (منتظر افرا)

یکى از فرزندان امام حسین‏ (ع) که شیر خوار بود و از تشنگى، روز عاشورا بى تاب‏ شده بود. امام، خطاب به دشمن فرمود: از یاران و فرزندانم، کسى جز این کودک نمانده ‏است. نمی ببینید که چگونه از تشنگى بى تاب است؟

در"نفس المهموم" آمده است که‏ فرمود: " ان لم ترحمونى فارحموا هذا الطفل‏"در حال گفتگو بود که تیرى از کمان حرمله ‏آمد و گوش تا گوش حلقوم على اصغر (ع) را درید. امام حسین‏(ع‏) خون گلوى او را گرفت و به آسمان پاشید.(1)

در کتابهاى مقتل، هم از"على اصغر"(ع) یاد شده،هم از طفل رضیع (کودک‏ شیرخوار)و در اینکه دو کودک بوده یا هر دو یکى است، اختلاف است.

در زیارت ناحیه مقدسه، درباره این کودک شهید، آمده است: "السلام على عبد الله بن ‏الحسین، الطفل الرضیع، المرمى الصریع، المشحط دما، المصعد دمه فى السماء، المذبوح‏ بالسهم فى حجر ابیه، لعن الله رامیه حرملة بن کاهل الاسدى".(2) و در یکى از زیارتنامه‏ هاى ‏عاشورا آمده است:" و على ولدک على الاصغر الذى فجعت به" ز این کودک،با عنوانهاى‏ شیرخواره، شش ماهه، باب الحوایج، طفل رضیع و...یاد می ‏شود و قنداقه و گهواره از مفاهیمى است که در ارتباط با او آورده می ‏شود.

طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند   

    آنکه بر مرگ زند خنده، على اصغر توست

"على اصغر، یعنى درخشانترین چهره کربلا، بزرگترین سند مظلومیت و معتبرترین ‏زاویه شهادت... . چشم تاریخ، هیچ وزنه ‏اى را در تاریخ شهادت، به چنین سنگینى ندیده‏ است."(3) على اصغر را باب الحوائج می ‏دانند،گر چه طفل رضیع و کودک کوچک است، امّا مقامش نزد خدا والاست. (4)

در گلخانه شهادت را می گشاید کلید کوچک ما

برگرفته از سایت آوینی دات کام






نوشته شده در تاریخ یکشنبه 89 آذر 21 توسط سید علی افشاری (منتظر افرا)

السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین

علی علی الدنیا بعدکَ العفا
پسرم مثلِ گوهر بود
صورتش قرص قمر بود
شیر میدان بلا بود
پسرم سینه سپر بود
* * *
ای خدا دردم همینه
اکبرم نقشِ زمینه
دشمنان به من می خندند
الهی زینب نبینه
* * *
ای خدا دلم خزونه
اکبرم تازه جوونه
می کشه پا روی خاکا
بابا رو کرده دیوونه

ای سرو بوستان ایستادگی! ای زیباترین گل باغ حسین (ع)! ای جوان رعنا و رشید حسین (ع)! ای علی (ع) را یادگار!
ای علی اکبر! گلستانی از زیباترین گل‏های فداکاری و دریایی از آبیِ عطوفت را دل دل خود، جمع داشتی، لوح عاشورا
در انتظارِ قلم شمشیر تو نشسته تا خاطره دلیر مردی‏های بدر و حنین را بر آن نقش نمایی
و تمثال قدم‏های رسول خدا (ص) را بر پهنه کربلا حک کنی
تو که در صورت و سیرت شبیه‏ترین به پیامبـر خیر و برکت (ص) بودی
ســـلام و درود بی‏پایان بر صورت و سیرت پیامبر گونه‏ات.
 

الگوی شجاعت و ادب، اکبر               دردانه فاطمی نسب، اکبر

فرزند یقین، زنسل ایمان بود                  پرورده دامن کریمان بود

جان، برخی نام ماندگارش باد                یاد ادبش نمی‏رود از یاد

آن یوسف حسن و ماه کنعانی       در خلق و خصال، احمد ثانی

آن شاهد بزم، سرو قامت بود           دریا دل و کوه استقامت بود

آن گاه علی اکبر به میدان شتافت، در حالی که هیبت پیامبر و شجاعت علی و استواری حمزه و بزرگ منشی حسین بن علی را داشت.

در معرفی خود رجز می‏خواند و به آن رو به صفتان حمله می‏آورد. رجزهای حماسی او چنین بود:

«من علی، فرزند حسین بن علی هستم، از گروهی که جد پدرشان پیامبر خداست. به خدا سوگند، هرگز نباید ناپاک ناپاک زاده بر ما حکومت کند. من با این نیزه و شمشیر، در دفاع از حق و یاری پدرم، آن قدر با شما خواهم جنگید که نیزه ام خم شود و شمشیرم کند گردد. بر شما ضربت خواهم زد، ضربتی شایسته یک جوان هاشمی علوی.»

آیت الله العظمی قاضی(ره) :
الله الله الله که دل کسی را نرنجانید!!!

و امروز مائیم و حسینی دیگر و هل من ناصری به وسعت زمین و کربلایی به وسعت جهان






نوشته شده در تاریخ یکشنبه 89 آذر 21 توسط سید علی افشاری (منتظر افرا)

بسمه تعالی
السلام علیک یا حسین مظلوم

آقا جون

اگه زیارت عاشورایی رو که سالهاست میخونم قبول نداری

اگه اشکهایی که برات ریختم قبول نداری

اگه روضه خونی که برات تو خونمون میگیرم قبول نداری

باشه اشکال نداره

تو رو به حق خواهرت زینب

 زیارت خواهرت زینب رو از من قبول کن و نگاهم کن

((السلام علیک یا ام المصائب یا زینب))

زیارتی که قبلا می خوندم اما بی هدف

زیارتی که از بعد شفای محمد برادرم برام معنی دیگه ای پیدا کرد

زیارتی که چهره حضرت عباس جلوی چشمام میاد و خوشحالی برادرم محمد

زیارتی که از سوز جگر می خونم و به کسانی که صداشون میزنم ایمان دارم

اقا جون داداشت عباس خبر داره

 قرار من هر جمعه با زمزمه زیارت مفجعه در قدمگاه حضرت عباس (ع) تو شهرمون

اقا جون انقدر این زیارت رو میخونم انقدر صدات میکنم انقدر برای خواهرت و برای غربتش گریه میکنم تا نگاهم کنی
اقا جون میسوزم برای روزی که رو تل زینبیه فریاد بزنم
گلی گم کرده ام میجویم اورا به هر گل میرسم می بویم او را
 
 

امان از کرب و بلا سرزمین آزمایش نفس . نوای دل

بشنو از نی چون حکایت ها کند

از سر ببریده ای هر دم حکایت ها می کند

بشنو از نی چون شکایت ها کند

وز لب خشکیده ای هر دم حکایت ها کند

بشنو از نی در ره دلدادگی

در زه دلدادگی فرزانگی

بشنو از نی آن به غایت راستین

حامل راس حسین اندر زمین

بشنو از نی از زمین کربلا

ناله و نفرین و آه و نینوا

بشنو از نی چون حکایت ها کند

از بدی های زمین هر دم شکایت ها کند

بشنو از نی از زبان اهل دل

راستگویان در سرای اهل دل

بشنو از نی واقعه از کربلا

کاروان کی میرسد در نینوا ؟

بشنو از نی ، آن زمان سلطان حسین

بی بدن قرآن قرائت می کند راس الحسین






نوشته شده در تاریخ شنبه 89 آذر 20 توسط سید علی افشاری (منتظر افرا)
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin

==============================================