يا امام صادق ....
در آستانه شهادت امام ششم هستيم...
و چه آقايي ...
و چه مولايي ....
به همين مناسبت قدري از مناقب جد گرامي امام هشتم كه خيلي نوه شوون
امام رضا صلوات الله عليه رو دوست داشتند ، امّا زودترازولادت امام رضا
( كمتر از 3هفته به ولادت امام رضا ) به شهادت رسيدند رو مينويسم ...
عبدي محضرامام صادق عليه السّلام شرفياب شد،آن روزامام عليه السّلام
دو لباس نخي برتن داشت ،همسر عبدي به بيماري سختي مبتلا شده بود ،
بيماري او چنان شديد بود كه ديگر از حيات و زنده مانده او نا اميد شده
بودند ... ،عبدي جريان همسرش را به محضر امام صادق رسانيد .
امام صادق عليه السّلام لختي سر را به پايين انداخت آنگاه سر را بلند كرد و
فرمودند :
من دعا كردم و خدا او را شفا داد ، نزد او برگرد ، وقتي بازگشتي ميبيني
مشغول خوردن طبرزد ( نوعي شيريني ) است .
عبدي نزد همسرش برگشت ديدهمانگونه است كه حضرت فرموده بود ، از
همسرش جريان را پرسيد .
همسرش گفت : آقاي بزرگواري كه دو لباس نخي برتن داشت وارد خانه شد
و فرمود :
يا ملك الموت ! ألست اُمرت لنا بالسّمع و الطّاعة ؟
اي ملك الموت ! مگر تو مأمور نيستي كه از ما بشنوي و اطاعت كني ؟
پاسخ داد : آري
فرمود : دستور ميدهم كه قبض روح او را بيست سال به تاخير بيانداز !
آن شخص با ملك الموت ازخانه خارج شده وهمان موقع حال من بهبود يافت