از خونه که راه ميوفتي چه از دور چه از نزديک همش رو لبت ذکر يا رضا رضاست...
به گنبدش که نگات مي افته ياد يه دنيا غربت مي افتي...
نزديک تر که ميري شلوغ تر ميشه وقتي به چند قدمي ضريح مي رسي ديگه جمع مشتاقان
اونقده زياده که ديگه نمي توني بري جلو...
هي خدا خدا مي کني راه باز شه بري جلو يه دفعه از يه گوشه که راه باز ميشه سعي مي کني
خودتو به ضريح نزديک کني.
وقتي رسيدي پاي ضريح و اون حلقه ها رو گرفتي ناگهان...