• وبلاگ : نواي دل
  • يادداشت : يا صاحب الزمان آجرك الله .ايام محرم تسليت
  • نظرات : 12 خصوصي ، 8 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + جبراني زاده 
    تو کيستي؟ تو که بايد آدميان سينه هاي خويش را در مقابلت بشکافند و پرده حيا و آزرم و عزت نفس خود را پاره کنند تا تو آنها را به عطاي خود سزاور بيني و به جود و کرم خود لايق؟ پس ، نخست بنگر تا ببيني آيا ارزش و لياقت آن را داري که وسيله اي براي بخشش باشي ؟ آيا شايسته اي تا بخشايشگر باشي؟ زيرا فقط حقيقت زندگي است که مي تواند در حق زندگي عطا کند، و تو که اين همه به عطاي خود مي بالي فراموش کرده اي که تنها گواه انتقال عطا از موجودي به موجود ديگر بوده اي!.
    + مهدي 
    ابرى در حرم امام حسين عليه السلام و حرم اباالفضل عليه السلام پيدا شد
    طلبه فاضل جناب ثقه الاسلام آقاى محمد رضا محمودى ، در نامه اى به انتشارات مكتب الحسين عليه السلام چنين مى نويسد:
    ابوى اين جانب ، آقاى حاج شيخ عباس محمودى ، براى حقير نقل كرد: حدود سى سال پيش به كربلا مشرف شده بودم . روزى در تل زينبيه عليهاالسلام ايستاده بودم كه ديدم ابرى ظاهر شد، ابتدا دور حرم حضرت امام حسين عليه السلام ، و بعد از آن گرد حرم حضرت ابوالفضل العباس ‍ عليه السلام طواف نمود و سپس نيز به طرف نجف اشرف حركت كرد.
    ز هجرانت برادر اندر اين غمخانه مى گريد
    به بالين برادر خون ، شه فرزانه مى گريد
    ز داغ مرگ عباس جوان مردانه مى گريد
    خميده گشت چون دال از غم بيدستى سقا
    به جسم غرقه خون مير خود فرزانه مى گريد
    ز هجران رخ معشوق عاشق دم به دم گريد
    شه مظلوم بر سالار خود شاهانه مى گريد
    به گرد هيچ پروانه نگشته در جهان شمعى
    حسين چون شمع بر گرد سر پروانه مى گريد
    دو دست خود كمر بگرفت شاه دين و اين گفتا
    برادر جان نگر بر حال من بيگانه مى گريد
    سكينه از عطش با كودكان اندر غم و زارى
    به خيمه هر زمان آن دختر دردانه مى گريد
    چه گويم من به زينب گر شود آگه ز احوالت
    ز هجرانت برادر اندر اين غمخانه مى گريد
    بود اين آرزو بر ((صيرفيان )) ديد كويت
    كه بهر تو دمادم او به هر كاشانه مى گريد
    + مهدي 


    نمي دانم اين چه رابطه اي است که بعد از قرنها ذکر کربلا، حضرت ابا عبدالله(ع) و اباالفضل العباس(ع) و ... اشک از رخسارمان سرازير مي گردد؛وقتي دست ميوه دل علي(ع) (وجود مقدس ابالفضل(ع)) را قطع مي کنند، دشمنان جرات مي يابند و به سوي ايشان حمله مي کنند، تيري به چشم مبارکش مي زنند و آقا ديگر نمي بيند، از طرفي هم دست ندارد که تير را بيرون بياورد؛ زانوها و پاهايش را جمع مي کند و تير را از چشم خود خارج مي کند، خون چشم آقا را فراگرفته است، جايي را نمي بيند، دشمنان به او شمشير مي زنند حضرت که هيچوقت مولايش را برادر صدا نمي کرد فرياد مي زند

    يا اخا ادرک اخا لا يوم کيومک يا ابا عبدالله

    با هر نفس پر مي زنم دور سر ابوالفضل

    تا ابد دل داده ام به مادرت ابوالفضل

    هر جا برات گريه كنم بهشته يا ابوالفضل

    زهرا به روي قلب من نوشته يا ابوالفضل

    صلي الله عليك يا مظلوم يا حسين

    يا حق عزت زياد

    التماس دعا

    + مهربون 

    شهادت سرور و سالار شهيدان رو به تمامي شيعيان جهان تسليت ميگم .

    "باز باران باترانه

    مي خورد بر بام خانه"

    يادم آيد کربلا را دشت پر شور ونوا را

    گردش يک ظهر غمگين گرم و خونين

    لرزش طفلان نالان زير تيغ و نيزه ها را

    آري آري تا نگيرد شعله ها دردل زبانه

    تانگيرد دامن طفلان محزون را نشانه

    تانبيند کودکي لب تشنه اينجا اشک ساقي

    بر فراز خيمه

    برگونه ها

    بر مشک ساقي

    کاش مي باريد باران

    سرم فداي رخ زيبايت يا حسين

    اين حسين کيست که عالم همه ديوانه اوست

    وين چه شمعي است که عالم همه پروانه اوست

    + ايمان مصلحي 

    سلام ايام سوگواري امام حسين و اهل بيت تسليت باد

    باز اين چه شورش است که در خلق عالم است
    باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
    باز اين چه رستخيز عظيم است کز زمين
    بي نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
    اين صبح تيره باز دميد از کجا کزو
    کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
    گويا طلوع ميکند از مغرب آفتاب
    کاشوب در تمامي ذرات عالم است
    گر خوانمش قيامت دنيا بعيد نيست
    اين رستخيز عام که نامش محرم است
    در بارگاه قدس که جاي ملال نيست
    سرهاي قدسيان همه بر زانوي غم است
    جن و ملک بر آدميان نوحه ميکنند
    گويا عزاي اشرف اولاد آدم است
    خورشيد آسمان و زمين نور مشرقين
    پرورده ي کنار رسول خدا حسين

    + ايمان مصلحي 
    کشتي شکست خوردهي طوفان کربلا
    در خاک و خون طپيده ميدان کربلا
    گر چشم روزگار به رو زار ميگريست
    خون ميگذشت از سر ايوان کربلا
    نگرفت دست دهر گلابي به غير اشک
    زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
    از آب هم مضايقه کردند کوفيان
    خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
    بودند ديو و دد همه سيراب و ميمکند
    خاتم ز قحط آب سليمان کربلا
    زان تشنگان هنوز به عيوق ميرسد
    فرياد العطش ز بيابان کربلا
    آه از دمي که لشگر اعدا نکرد شرم
    کردند رو به خيمه ي سلطان کربلا
    آن دم فلک بر آتش غيرت سپند شد
    کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد
    * * *
    کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدي
    وين خرگه بلند ستون بيستون شدي
    کاش آن زمان درآمدي از کوه تا به کوه
    سيل سيه که روي زمين قيرگون شدي
    کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بيت
    يک شعله ي برق خرمن گردون دون شدي
    کاش آن زمان که اين حرکت کرد آسمان
    سيمابوار گوي زمين بي سکون شدي
    کاش آن زمان که پيکر او شد درون خاک
    جان جهانيان همه از تن برون شدي
    کاش آن زمان که کشتي آل نبي شکست
    عالم تمام غرقه درياي خون شدي
    آن انتقام گر نفتادي بروز حشر
    با اين عمل معامله ي دهر چون شد
    آل نبي چو دست تظلم برآورند
    ارکان عرش را به تلاطم درآورند

    + مهدي 
    عشق يعني آتش افروخته
    عشق يعني خيمه هاي سوخته
    عشق يعني حاجي بيت الحرام
    دل بريدن ها وحج ناتمام
    عشق يعني غربت نور دوعين
    عشق يعني گريه برقبر حسين
    عشق را گويم فقط در يك كلام
    يا اباالفضل وحسين و والسلام