اي روح دعا سلام مهدي
1170 بهار وخزان گذشت ونيامدي0سالهاست نگاهم پشت پنجره اي که متعلق به فرداست قاب گرديده وگرد وغبار هجران برآن سايه افکنده0
عمري است که براي آمدنت بي قرارم0 يابن الزهرا،ببين از فراقت سخت بارانيم0 ببين ثانيه ها چگونه از هجر تو بغض کرده وبه هق هق افتاده اند0
آقا جان!حيف نيست ماه شب چهادره پشت ابرهاي تيره وپاره پاره پنهان بماند،حيف نيست ديده را شوق وصا ل باشد ولي فروغ ديده نباشد0
بيا وقرار دل بيقرارم شو0 بيا وصداقت آينه را به زلال آبي نگاهت پيوند بزن0 بيا تا سر به دامانت بگذارم وعقده هاي چندين ساله ام را باز کنم0 تو که معناي سبز لحظه هايي بيا تو که ترنم الطاف حق تعالي بيا0