• وبلاگ : نواي دل
  • يادداشت : دل هلاك شد نيامدي
  • نظرات : 8 خصوصي ، 8 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    قصه من و تو قصه ي عصمت و عدالت است

    حكايت دير و زود تمناي حق است

    پيامبر كه رفت، من ماندم و انتظاري سخت

    من ماندم و زخم زخم امامت.

    من ماندم و ميراث از دست رفته نبوت

    وتو امروز وارث اين همه اي!

    آن روز شانه هاي خسته ام تاب ستم را نداشت و

    دل غمديده ام نيز، خاموشي علي را تاب نمي آورد

    پس به طلب فدك برخواستم

    و به خدا قسم فدك براي من فدك نبود، پيامبر بود، علي بود،

    حسن بود، پدرت حسين بود...

    و تو بودي!

    ومن حق همه را مي خواستم، آنچنان كه تو

    و بر تمامت ظلم فرياد كرده بودم، آنچنان كه تو

    و مي دانستم كه تو روزي خواهي آمد