واي که عجب غمي دل بشر را مي جوشاند! ناله هاي مادر را مي گويم. مادر عشق، مادر تشيّع، مادر نبوّت، مادر خلقت، همسر ولايت و بهانه ي خلقت. نگاهي 1417 ساله به آن سوي تاريخ نشانمان مي دهد که چطور فاطمه بر فراز آن صخره هاي آذرين نشسته است. مي بينيم که چگونه او را به سايه نخل هاي بيرون از مدينه رانده اند. اين صخره هاي کبود بيت الاحزان عجب سيلي دردآوري از تاريخ خورده است و هنوز هم ضربه مي خورد. خورشيد در ايّام فاطميه با چشماني پر خون سر از درياي اشک بر مي آورد؛ فرياد مظلوميت هاي مادرمان را از چهار رکن گيتي بغض مي کند و در گلوي فرزندان او مي ريزد.گمان مبريم که بيت الاحزان جايي در مدينه بود و بعد از چندي در ذهن کند تاريخ مدفون شد. نه! بيت الاحزان ميليون ها فرياد است که به گستره تاريخ پيش مي رود. بيت الاحزان بازتاب آينه ولايت است که در مدينه فقط آن را شکستند و بس؛ اما هر قطعه شکسته ي آن در تاريخ به آينه ي ديگري بدل شد و چون آن را شکستند به چندين آينه ديگر...و اينک بيت الاحزان فاطمه زهرا سلام الله عليها تجسّم عيني اولين اعتراض در حيات سياسي شيعه است. بيت الاحزان قطره خوني است که از آن اقيانوس ها جوشيده و سيل ها خروشيده است. بيت الاحزان روح تازيانه خورده اي است که مُهر کبودي بر مِهر او نشانده و محسن او را به دايگان آسماني سپرده اند. و امروز... نبايد بيت الاحزان را تنها در مدينه جست، که اکنون تورم اين بازوي تازيانه خورده تمام دنياي زرد و سرخ و سفيد را به خود متوجه کرده است.و امشب...امشب اين خانه بي فاطمه کجا به خانه شباهت دارد؟! و اين علي بي فاطمه کجا به سردار مظفّر خيبر و خندق! همين امشب و پيش از آنکه شمشير زهر و کينه ابن ملجم با فرق قرآن ناطق علي عليه السّلام استخاره کند، شمشير غربت زهرا شقّ القمر کرده و علي از دنيا دل گرفت و چيزي نماند که علي را به تخته بند خاکي تنش وصله کند. و گويا يتيمان فاطمه هم مي دانند، رفتن مادر سر آغاز بيدادي است که بر آل الله مي رود و اين چنين بر پيکر زهرا مي گريند.و از دل سادات و محبّان شان هم فقط خدا خبر دارد...
خدايا از کرامت علي (ع) در چشم زهرا (س) و از حرمت فاطمه (س) در چشم علي (ع) قطره اي بر زندگي شيعيانشان ببخش! خدايا امشب به حق فاطمه در فرج آخرين يادگار فاطمه تعجيل بفرما! آمين يا ربّ العالمين