بشست بارش رحمت ، غبار كوي محمّد وضو گرفت صبا ، تا رود به سوي محمّد زمين مكّه به پابوس او ، چو گشت مهيّا به عرش و فرش ، بپيچيد ، هاي و هوي محمّد جهيد برق اميد و نويد ، از دل ظلمت دميد صبح سعادت به عشق روي محمّد ظهور آيت « وَالشَّمس » و ، « الضُّحي » شد و ، « وّالَّيلْ » قسم به روي محمّد ، قسم به موي محمّد به شاهراه هدايت به رهگذار نبوّت نشسته مادر خلقت ، در آرزوي محمّد نه شهر مكه فقط پر ز نور و شور طرب شد در آسمان و زمين است ، گفتگوي محمّدبه باغ حُسن و ملاحت شكفت غنچة عصمت به اشك ديدة شوق است ، شست و شوي محمّد روا بُوَد كه فلك بعد از اين قرار بگيرد بوده اينهمه گردش ، به جستجوي محمّد خدا به شأن پيمبر كه « ضالاًّ فَهَدي » گفتبيافت گمشده اش را بشر ، به كوي محمّد بلندگوي جهان پخش ايزد يكتاست شنو كلام خدا را ، خود از گلوي محمّد براي اين كه ازو ، كس در اشتباه نيفتد ازينهمه جلوات و صفات هوي محمّد به شأن او « بَشَرٌ مِتْلُكُمْ » ز حق شده نازل خدا نماست ز بَس ، خلقت نكوي محمّد ز بسكه گفت : حسين از من است و من ز حسينم گرفت ، تربت پاك حسين ، بوي محمّدبه روز حشر ، كه ديگر كسي به فكر كسي نيست بُوَد نگاه اميد همه به سوي محمّد ز راه لطف ، خدايا ببخش جرم ( حسان ) راقسم به عصمت زهرا و ، آبروي محمّد