خدا کند که بهار رسيدنش برسد
شب تولد چشمان روشنش برسد
چو گرد برسر راهش نشسته ام شب و روز
به اين اميد که دستم به دامنش برسد
هزار دست پر از خواهشند و گوش به زنگ
که آن انار ترين روز چيدنش برسد
چه سا لها که در اين دشت منتظر ماندم
که دست خالي شوقم به خرمنش برسد
براين مشام و بر اين جان چه مي شود يارب
نسيمي از چمنش بويي از تنش برسد
خداي من دل چشم انتظار من تا چند
به دوردست فلک بانک شيونش برسد ؟
چقدر بر لب اين جاده منتظر ماندن
خدا کند که از آن درور توسنش برسد
سعيد بيابانکي