تقديم به کريم ترين ارباب دو عالم
در اين شبها که به اسمان مينگريم گويي بغضي کهنه در گلوي مهتاب تو را فرياد ميزند تويي که در وانفساي اين دنيا از همه غريبتر بوده اي. تويي که با سکوتت عشق را به اتش کشيدي وخاک را تا به ابد با غربت اغشته نمودي . در تنهاييت خداي را به ديدگان نمناکمان به تماشا کشاندي.و در يادمان اينگونه نگاشتي :هر که عاشقتر، دلش آشفته تر