باران
واي باران؛
باران؛
شيشه ي پنجره را باران شست .
از دل من اما ،
چه كسي نقش تو را خواهد شست؟
آسمان سربي رنگ ،
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ.
مي پرد مرغ نگاهم تا دور ،
واي ، باران،
باران،
پر مرغان نگاهم را شست.
بهترين بهار پايان انتظار است
بهار در حال آمدن است. خيابان ها پر شده از هياهوي عيد و مردمي در اشتياق خريد.
اما من بهار را دوست ندارم! چرا كه بهار براي من خريدن لباس نو و عيدي گرفتن نيست ، گذشت روزهاي كودكي و روياهاي ساده ي هميشگي. امروز براي من بهار يعني پايان انتظار. يعني شكوفا شدن درخت خزان زده ي وجودم. بهار برايم لحظه ايست كه خورشيد با درخت خشكيده ي وجودم آشتي كند و انوار طلايي رنگ و گرما بخش خود را نثار شاخه هايي كند كه همواره رو به سوي آسمان دارند و در انتظار بخششي از جانب معبود خويش هستند. بهار روزي است كه شاخه هاي درخت وجودم سر سبز و سر شار از شكوفه هاي رنگارنگ، ميزبان گنجشكاني عاشق باشند و لانه اي شوند براي عشقي پاك.
سلام بر بهار دلها
ربيع زيبا و با شکوه رسيد. اگر غم بزرگ 8 ربيع و شعادت پدر مولايمان تلخ است
خدا اين مصيبت بزرگ را با شيريني آغاز امات مولايمان جبران فرموده
پيشاپيش عيدتان مبارک