• وبلاگ : نواي دل
  • يادداشت : ميلاد امام رضا عليه السلام
  • نظرات : 4 خصوصي ، 11 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + كبوتر رضا 

    كبوتري بود كه پروبال هاي قشنگ داشت او آرزو داشت كه كبوتر حرم امام رضا(ع) باشد اما او دراهواز زندگي مي كرد وبراي همين نمي توانست به مشهد برود و در جوار امام رضا(ع) زندگي كند روزي مردي اين كبوتر را گرفت و به مغازه ي خود برد ودر قفسي گذاشت در آن طرف قصه پسري بود كه دوست داشت كه اسمش رضا بود او نذر كرده بود اگربه مشهد مقدس برود و به ضريح امام رضا(ع)دست بزند پرنده اي كه قبل از سفر گرفته است در حرم امام رضا(ع) آزاد كند.

    روزي پدر رضا وقتي به خانه آمد كاغذ هايي دستش بوداگر گفتيدآنها چه كاغذ هايي بود؟ها. درست گفتيد بليت بود تاآن خانواده از تريق راه آهن به كنار امام رضا(ع) بروند علي هم پولي بر داشت واتفاقي آن پرنده كه اول قصه گفتم آن را خريد وپس از زيارت آن پرنده راآزاد كرد