در اين حال، از كثرت زخمها و جراحات وارده، ضعف بر آن حضرت آنقدر شديد بود كه ايستاد تا بيارامد؛ كه مردي سنگ بر پيشانيش زد و خون بر صورتش جاري شد. و با لباس خود خواست تا خون را از دو چشمش پاك كند كه مرد ديگري به تير سه شعبه قلب مباركش را هدف ساخت. پسر رسول خدا، به خدا عرض كرد:
بِسْمِ اللَهِ وَبِاللَهِ وَعَلَي مِلَّه رَسُولِ اللَهِ. وَرَفَعَ رَأْسَهُ إلَي السَّمَآءِ وَقَالَ: إلَهِي! إنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقْتُلُونَ رَجُلاً لَيْسَ عَلَي وَجْهِ الاْرْضِ ابْنُ نَبيٍّ غَيْرُهُ!
«به نام خدا، و به خود خدا، و بر ملّت و آئين رسول خدا (اين شهادت روزي من ميگردد). و سرش را به طرف آسمان بلند نموده و گفت: خداي من! تو ميداني كه اين قوم ميكشند مردي را كه در روي زمين پسر پيغمبري جز او نيست!» دست برد و تير را از پشت خود خارج كرد؛ و خون مانند ناودان فَوَران ميكرد.44 حضرت دست خود را زير آن خون گرفت، و چون پُر شد به آسمان پاشيد و گفت: اين حادثه كه بر من نازل شده است چون در مقابل ديدگان خداست، بسيار سهل و ناچيز است. و يك قطره از آن خون بر زمين نريخت