در اين غروب بي کسي در اين کوچه پس کوچه هاي حيرانيدر اين لحظات دلواپسيدر اين ثانيه هاي صبوري در اين سالهاي مهجوري دل ها به هواي تو در تلاطم است.از آن هنگام که مهر خود بر سينه ام افکندي وشکوفه ي محبتت بر درخت خزان زده ي دلم نشاندي در مجمر جانم آتش عشق تو افتاده تو روزي هزار بار از گذرگاه دلم عبور مي کني.در فراقت يعقوب وار مي گريم و ايوب گونه شکيب دارم.مهدي جان