• وبلاگ : نواي دل
  • يادداشت : مسجد جمكران
  • نظرات : 9 خصوصي ، 9 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + بدون نام 

    سلام دوست گرام

    ايام فاطميه در راه هست

    گفتم كه يادت نره ها

    التماس دعا

    سلام دوست خوب و با فکر انديشه از اينکه به وب عشق خدائي سر زدي ممنون در باره اين مطلب که گفتي من هم ميگويم عاليست و عشق هست نيروي محبت و دلدادگي به ارزوي ها در بيش داشتي در دنياي زيبايت

    را با ان پرورش دادي و روح عشق را حساس کردي و اين وب را با عشق درست کردي به شما تبريک ميکم منتظر گفتهاي زيبايت در سر زمين عشق خدائي هستم
    + حسيني 

    اي پادشه خوبان

    داد از غم تنهايي

    وقت است كه باز آيي

    بيا مهدي جان بيا

    هوالحبيب

    من مي روم به هر سوپيدا نمي شود او

    اي مردمان بگوييدآرام جان من كو

    السلام عليك يا حجة الله في خلقه

    + حسيني 

    بنام حضرت حق

    افرا سلام و خسته نباشيد

    يادت باشه ما رو هم از دعاي خيرت فراموش نكني

    خدانگهدارت باشه

    + ايمان 

    سلام

    خدا توفيق بده به زيارتش بريم

    التماس دعا

    سلام.

    وبلاگه زيبايي داريد.

    خوشحال ميشم سري هم به من بزنيد.

    ان شالله

    خداوند توفيق بده

    به انتظار ظهورش نشستگانيم

    به انتظار ديدنش تشنگانيم

    به انتظار خواندنش چشم به راهانيم

    در نهايت

    به انتظار حكومتش پابرهنگانيم كه التفاوتي ما را بس

    گلعذاري زگلستان جهان ما را بس

    شاد كن و شاد باش

    + رويا 

    مسجد جمکران

    مسجد جمکران، در 6 کيلومتري شهر مقدّس قم به طرف جادّه کاشان واقع شده است. اين مکانِ با عظمت، تحت توجّهات و عنايات خاصّه حضرت بقيّة الله (عج) قرار دارد و خود آن حضرت از شيعيانشان خواسته اند که به اين مکان شريف روي آورند.

    درباره تاريخچه مسجد جمکران، شيخ حسن بن مثله جمکراني مي گويد: من شب سه شنبه، هفدهم ماه مبارک رمضان سال 393 ه.ق در خانه خود خوابيده بودم که ناگاه، جماعتي از مردم به در خانه من آمدند و مرا از خواب بيدار کردند و گفتند برخيز و طلب امام مهدي (عج) را اجابت کن که تو را مي خواند.

    آنها مرا به محلّي که اکنون مسجد (جمکران) است آوردند. چون نيک نگاه کردم، تختي ديدم که فرشي نيکو بر آن تخت گسترده شده و جواني سي ساله بر آن تخت، تکيه بر بالش کرده و پيري هم پيش او نشسته است، آن پير حضرت خضر عليه السّلام بود.

    پس آن پير مرا بنشاند.

    حضرت مهدي (عج) مرا به نام خودم خواند و فرمود: «برو به حسن مُسلم، که در اين زمين کشاورزي مي کرد بگو که اين زمين شريفي است و حق تعالي آن را از زمينهاي ديگر برگزيده است و ديگر نبايد در آن کشاورزي کنند.»

    گفتم: «لازم است که من دليل و نشانه اي داشته باشم و الّا مردم حرف مرا قبول نمي کنند» آقا فرمودند: «تو برو و آن رسالت را انجام بده، ما خودمان نشانه هائي براي آن قرار مي دهيم و پيش سيّد ابو الحسن برو و به او بگو حسن مُسلم را احضار کند و سود چند ساله را که از زمين به دست آورده است وصول کند و با آن پول مسجد را بنا کند.»

    همچنين آقا دستور نماز مسجد را هم دادند و فرمودند: «و به مردم بگو: بدين مکان رغبت کنند و آن را عزيز دارندو چهار رکعت نماز در آن گذارند. دو رکعت اوّل به نيّت نماز تحيّت مسجد است که در هر رکعت آن يک حمد و هفت

    «قُلْ هُوَ اللهُ أحَدْ»

    خوانده مي شود و در حالت رکوع و سجود هم هفت مرتبه ذکر را تکرار کنند. دو رکعت دوّم نيز به نيّت نماز صاحب الزّمان (عج) خوانده مي شود، بدين صورت که سوره حمد را شروع مي کنيم و چون به آيه

    «ايّاکَ نَعْبُدُ وَ ايّاکَ نَسْتَعين»

    مي رسيم اين آيه شريفه را صد مرتبه تکرار مي کنيم و بعد از آن بقيّه سوره حمد را مي خوانيم، بعد از پايان حمد سوره

    «قُلْ هُوَ اللهُ أحَدْ»

    را فقط يک بار مي خوانيم و به رکوع مي رويم و ذکر

    «سُبْحانَ رَبّي الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِه»

    را هفت مرتبه، پشت سر هم تکرار مي کنيم و ذکر هر کدام از سجده ها نيز، هفت مرتبه است. رکعت دوّم نيز به همين گونه است. چون نماز به پايان برسد و سلام داده شود يک بار گفته مي شود:

    «لا إلهَ الّا الله»

    و به دنبال آن تسبيحات حضرت زهرا سلام الله عليها خوانده شود و بعد از آن به سجده رفته و صد بار بگويد:

    «الّلهمَّ صلِّ علي محمّد وَ آلِ محمّد».

    آنگاه امام مهدي (عج) فرمودند: «هر کس اين دو رکعت نماز (نماز صاحب الزّمان (عج)) را در اين مکان (مسجد مقدّس جمکران) بخواند، مانند آن است که دو رکعت نماز در کعبه خوانده باشد.»

    چون من پاره اي راه آمدم، دوباره مرا باز خواندند و فرمودند: «بزي در گلّه «جعفر کاشاني» است، آن را خريداري کن و بدين موضع آور و آن را بکش و بر بيماران انفاق کن، هر بيمار و مريضي که از گوشت آن بخورد، حق تعالي او را شفا دهد.»

    من سپس به خانه باز گشتم و تمام شب را در انديشه بودم تا اينکه نماز صبح خوانده و سپس به سراغ «علي المنذر» رفتم و ماجراي شب گذسته را براي او نقل کردم و با او به همان موضع شب گذشته رفتم. وقتي که رسيديم، زنجيرهائي را نزد «سيّد ابو الحسن رضا» رفتيم و چون به در خانه او رسيديم، خادمان او گفتند که سيّد از سحر در انتظار توست و تو از جمکران هستي؟ به او گفتم: بلي، به درون خانه رفتم و سيّد مرا گرام