به راستي كه انتظار چه زيباست...چه زيباست آن چشماني كه هر جمعه چشم به راه معشوق مي ماند و چه پاك و مقدس است آن دلي كه هر لحظه براي معشوق بتپد.زندگي آن لحظه اي است كه منتظرخود رادرزير سايه ي معشوق بيابد،معشوقي كه تمام هستي تنها با وجود او معنا پيدا مي كند.معشوقي كه نام قشنگش كبوتر دل را ديوانه وار به شوق پرواز در مي آورد.
آري...نام دلربايش مهدي است.مهدي جان تمام هستي ام،لحظه هاي بي كسيم و آشيان وجودم تنها زماني معنا پيدا مي كند كه تو در كنارم باشي...
هرجمعه چشم به راه جاده ي بي منتهاي روزگار هستم تاروزي كه تو به بيايي...
هر گنهكاري مجازاتي دارد ولي روزگار سخت ترين مجازاتش را براي دل عاشق من گذاشت،آن هم دوري تو...
مهدي جان...گرچه گنهكارم ولي اميد به لطف تو دارم، اميدم را نااميد مكن...
دعا براي فرج آقا يادتون نره...