تقديم به او که انتظارش پيرمان کرد!
من که مخمور از مي سرشار ديدارم هنوزباز مشتاق فروغ روي دلدارم هنوزگر طبيب از بهر درمانم شراب وصل دادليک حق داند که من از هجر بيمارم هنوزجان حيران بر لب آمد در تمناي وصالفخرم آن باشد که پيش گل رخان خارم هنوز