همه هست آرزويم...!<\/h1>
همه هست آرزويم كه ببينم از تو رويى
چه زيان تو را كه من هم برسم به آرزويى؟!
به كسى جمال خود را ننمودهيى و بينم
همه جا به هر زبانى، بود از تو گفت و گويى!
غم و درد و رنج و محنت همه مستعد قتلم
تو بِبُر سر از تنِ من، بِبَر از ميانه، گويى!
به ره تو بس كه نالم، زغم تو بس كه مويم
شدهام زناله، نالى، شدهام زمويه، مويى
همه خوشدل اين كه مطرب بزند به تار، چنگى
من از آن خوشم كه چنگى بزنم به تار مويى!
چه شود كه راه يابد سوى آب، تشنه كامى؟
چه شود كه كام جويد زلب تو، كامجويى؟
شود اين كه از ترحّم، دمى اى سحاب رحمت!
من خشك لب هم آخر زتو تر كنم گلويى؟!
بشكست اگر دل من، به فداى چشم مستت!
سر خمّ مى سلامت، شكند اگر سبويى
همه موسم تفرّج، به چمن روند و صحرا