تماشاي تراكي شود بينم رخ ماه دل آراي ترا
تا كشم بر ديدگان خاك كف پاي ترسر به بالين با اميد ديدن رويت نهم
تا مگر در خواب بينم روي زيبا ترا
گاهگاهي گر شوم بيدار اندر نيمه شب
از خدا پيوسته بنمايم تمناي ترا
زخم ها دارم به دل از داغ هجران رخت
كي شود شامل شوم لطف و تسلاي ترا
از خدا خواهم فزون گرداند از لطف و كرم
بر دل مسكين من مهرو و تولاي ترا
با دلي سوزان براهت منتظر بنشسته ام
تا خدا قسمت كند روزي تماشاي ترا