سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نوای دل

هوالحق
یکی بود یکی نبود ، زینب بود حسین نبود .

زیر گنبد کبود ، زیر طاق آسمون ، کاروان اسرا رفتند و رفتند تا به کوفه رسیدند .

سالها گفتیم ما از کربلا ، از شهید عشق و میدان بلا
از غمش بر سینه و بر سر زدیم ، بوسه بر گهواره اصغر زدیم 

باز هم گفتیم : مظلوما ، حسین ! بی کس و بی بال و پر ، تنها حسین ! 

او ولی اینگونه در آنجا نبود ، با خدایش بود ، او تنها نبود  

بود سیمرغی ، نه سیمرغ خیال ، داشت آن سیمرغ هفتاد و دو بال 

کربلا پیچیده مثل راز بود ، بهترین ، غمگین ترین آواز بود  

ما نفهمیدیم عمق راز را ، معنی زیباترین آواز را ! 

کربلا محدود شد بر سر زدن ، گل به سر مالیدن و پرپر زدن 

تشنه لب گفتیم و هی خوردیم آب ، گریه کردن شد برای ما ثواب  

کربلا یعنی دو نیرو خوب و بد ، یک طرف ایمان و یک سو دیو و دد 

یک طرف علم و خدا و روشنی ، یک طرف جهل و سیاهی ، دشمنی 

کربلا یعنی که فردا باز هم ، این حقیقت هست و این آواز هم  

باز فردا کربلاها می رسد ، عشق می آید ، بلاها می رسد ! 

بعد از آن هم کربلا تکرار شد ، کربلاها در زمین بسیار شد 

گرچه نامش بود نام دیگری ، نام دیگر داشت هر خون پیکری 

باز هم از جغدهای خشمگین ، ریخت فوجی از کبوتر بر زمین  

ما فقط در نینوا جا مانده ایم ، غافل از این کربلاها مانده ایم . . .

  ناگهان من ماندم و سرنیزه ها                                

یک زن و یک عدهّ سر بر نیزه ها

چشم وا کردم نگاهم دود شد                              

                    چشم بستم خیمه ام نابود شد

پر زدم بال و پرم را سوختند                                  

                    گریـــــه کردم دیده ام را دوختن
عزت زیاد التماس دعا






نوشته شده در تاریخ دوشنبه 87 دی 23 توسط سید علی افشاری (منتظر افرا)
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin

==============================================