گلزار زندگی
دل را زبیخودى سر از خود رمیدن است
جان را هواى از قفس تن پریدن است
از بیم مرگ نیست که سر دادهام فغان
بانگ جرس زشوق به منزل رسیدن است
دستم نمىرسد که دل از سینه برکنم
بارى علاج شوق، گریبان دریدن است
شامم سیهتر است زگیسوى سرکشت
خورشید من برآى که وقت دمیدن است
سوى تو اى خلاصه گلزار زندگى
مرغ نگه در آرزوى پر کشیدن است
بگرفته آب و رنگ زفیض حضور تو
هرگل در این چمن که سزاوار دیدن است
با اهل درد شرح غم خود نمىکنم
تقدیر قصه دل من ناشنیدن است
آن را که لب به جام هوس گشت آشنا
روزى «امین» سزا لب حسرت گزیدن است
شعر از : رهبر سید علی خامنه ای متخلص به ((امین))
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 88 اسفند 17 توسط
سید علی افشاری (منتظر افرا)