امام زمان و عرفه
از مکه بیرون می آیی و از جمرات (محل سنگ زدن شیطان) و از منی و قربانگاه می گذری، از شهر مکه خارج می شوی و وارد بیابانی می شوی. تو را با این بیابان دوستی دیرینه ایست ، گویی هزاران سال در آن زیسته ای ، آدم و حوا در اینجا همدیگر را یافته اند و این یک آشنایی و خاطره دیرینه ایست برای انسان ..... اما الفت آدمی با این سرزمین دلیل دیگری دارد. پای که در این سرزمین می گذاری ، بغضی عجیب؛ راه گلویت را می بندد، اینجا بوی غربت حسین(ع) را می دهد، بوی عباس و زینب را ....... ( امروز بوی غربت عجیبی در اینجا پیچیده است، آخر روز شهادت زینب(س) نیز امروز است) و بوی مهدی(عج) را ........ آری عاشقان مهدی(عج) ، بارها در اینجا به ملاقات دوست نائل آمده اند....................و تو با عشق و امید وارد این سرزمین شده ای..... داخل اتوبوس غوغایی به پا می شود و گریه و روضه و ناله های فراق شدت می گیرند، اشک مهمان دائمی چشم می شود و بغض دوباره راه گلو را می گیرد تا تو به یاد غربت زینب (س) بیشتر بگریی و بر غربت مولای بی نشان خویش از عمق وجود فریاد بر آوری.
---- دوست بی نشانم در آخرین توصیه اش ، خواندن دعای عرفه در جبل الرحمه را به من سفارش فرموده بود ---- اتوبوس توقف می کند و تو با چشمانی اشک آلود، بر سینه و بر سر می زنی و به سوی جبل الرحمه می دوی ، او آغوش باز کرده تا تو را بر قدمگاه حسین(ع) و مهدی(عج) بنشاند..... می روی و به آغوش کوه رحمت پناه می بری ، و پای بر قدمگاه حسین(ع) می گذاری ، چشمانت تمامی دامنه کوه را می کاود، می خواهی دعای عرفه بخوانی، آنجایی که امامت دعا خوانده ، آنجایی که حسین(ع) با زینب(س) و عباس (ع) و اهلبیتش ، عرفه خوانده و آنگاه راهی کربلا شده، اینجا آغاز کربلا و عاشوراست،اینجا مبداء حرکت حسین (ع) است، اما.........
|
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 90 آبان 11 توسط
سید علی افشاری (منتظر افرا)