امان از دل زینب که خون شد دل زینب
بانوی خیمهها غم غربت به بر کشید
یک کوفه درد برسر بار سفر کشید
او زنده مانده بود، ولی رنج کربلا
از کشتگان کربوبلا بیشتر کشید
در عرصهای که مسلخ ماه و ستاره بود
کبریت شامیان شد و تیغ سحر کشید
نقاش عاشقان شد و با رنگواژهها
یک نینوا زمین و زمان شعلهور کشید
روشنگرانه چهرهی خورشید عشق را
از پشت ابرهای سیاست به در کشید
زینب زنیست مرد، که مردان بیافق
تا دوردست او نتوانند پر کشید
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 90 آذر 16 توسط
سید علی افشاری (منتظر افرا)