سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نوای دل

 

اللهم عجل لولیک الفرج
یَااَبَاالحَسَنِ یَا مُوسَی بنَ جَعـفَرٍ، اَیُّهَا الکـاظِـمُ یَابنَ*
*رَسُولِ اللهِ، یَا حُجَّةَ اللهِ عَلَی خَلقَهِ،یَا سَیِّـدنَا*
*وَ مَـولَنا اِنَّـا تَوَجَّـهنا وَ اسـتَشـفَعـنَا وَ*
*تَوَسَّـلنَا بِکَ اِلَی اللهِ،وَ قَـدَّمناکَ*
*بَینَ یَدَی حَاجاتِنا،یَاوَجیهاً*
*عِندَاللهِ،اِشـفـَع لَنا*
*عِـنـدَاللهِ.*

پسرش نیست ، که تا گریه کند بر پدرش

          پس شما گریه بر آن کشته بیداد کنید

نگـذاریـد کـه مـعـصومــه خبــردار شــود

          رحـم بـر حـال دل دخـتـر نـاشــاد کنید  

اینجا کاظمین است و این روزها، روزهای رجب.

 وقتی عقربه تاریخ به بیست و پنجم آن نزدیک می شود، دوباره ثانیه ها به فریاد می آیند.

 یا باب الحوایج یا موسی بن جعفرشهادت مظلومانه ات تسلیت

امام رضا جانم فدایت .حضرت معصومه تسلیت .

می گویم یا بابَ الحوائج!

و تنها نگاه می ماند و قطره قطره اشکهای بی صدا!

تنها نگاه می ماند و قطعه قطعه سخنی بر گلو خشکیده:
السَّلامُ عَلَی الْمُعذَّبِ فی قَعر السُّجُون...

 

... و یک باره، آتشفشان دل می آشوبد و گریه، سراسر گونه هایم را به مرثیه می خواند:

و ظُلَمِ الْمَطَامیرِ ذِی السَّاقِ الْمَرضُوضِ بِحَلَقِ الْقُیُودِ...

آه! چه تلخ است، نگاه آزادی را زندانی کردن!

 

چه زشت است آسمان را به زندانبان سپردن!
آه، که ناگوار است؛ اهریمن بر سریر و سلیمان در تاریکنای تنهایی ها!
چه جانگداز است، غروبی که سعی کند خورشید را به لحظه های فراموشی بسپارد!

 

نه! نمی توانست زندانی باشد؛ آخر، «حقیقت» که زندانی نمی شود!
آخر، پرتو نور الهی را نمی شود خاموش کرد!

 

جمال «موسوی»اش که پرتوی از جمال الهی بود، گویی از زندان بغداد تجلّی کرده است! تمام کاینات، هر شب بهره مند از «شعشعه پرتو ذاتش» بودند و حجّت خدا، دل های پر از باور مؤمنان را به سیر معنوی کلامش می سپرد!

می گویم: یا باب الحوائج!
و قنوت دستهایم، پر از یاد تنهایی‌ات می شود، تنهایی!

 

تنهایی در خلوتی به وسعت عرش و فرصتی به طول تاریخ!
تنهایی! تنهاییِ عارفانه‌ای که اعتکاف از صداقتت درس می گیرد و عبادت، مقابل پیشانی‌ات به خاک می افتد.

 

می گویم: یا بابَ الحوائج! و حاجتم بر آورده می شود ـ آخر کدامین حاجت بالاتر از توّجه و عنایت حضرتت!؟

 

می گویم: یا بابَ الحوایج!
و در قنوتم، کهکشانی از نیاز، نقش می بندد؛ انگار تمام دردهای بشری، با دعای تو قابل درمانند!

 

آرزوهای بسیاری از دلم می گذرد، امّا تمام آرزوهایم معطوف به زیارتت می شود، تا بیایم و از نزدیک درد دل کنم و بنالم؛ بنالم از داغ و غصه‌هایی که دارم! بنالم از تنهایی و مثل نی، از جدایی‌ها شکایت کنم.

 

با تو از نیایشهای انتظار بگویم؛ انتظاری که قرنهاست، تمام آرزوهایمان را به خود معطوف کرده است؛ آرزوی ظهور موعود!

 

آرزوی حضور آن صداقتِ محض بر سریر عدالت! آرزوی سپیده ای بدون فلق و آسمانی بدون ابر!

 

مولا جان، بابَ الحوائج! دردمندانیم، جویای درمان؛
اینک این تو و کَرَمت

 

 






نوشته شده در تاریخ شنبه 91 خرداد 27 توسط سید علی افشاری (منتظر افرا)
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin

==============================================