باز فاطمیه
باز غصه ی اون سیلی یاسی که شده نیلی
میخ در و مادر
باز فاطمیه
شمعی که زده سوسو دست میگیره به پهلو
وای از دل دختر
امون از گوش پاره فقط با یک اشاره
پر از خون زخم گوشواره چشای کم سوش پرخونه..
فصل نگاهش بارونه...
انگاری مادر مهمونه...
بی تو با شمع علی تا به سحر می سوزد
شمع می میرد و او بار دگر می سوزد
یک نفر مثل درختان سپیدار بلند
در خیالش همه شب بین دو در می سوزد
جز آل علی دادرسی نیست مرا
غیر از حسنین او کسی نیست مرا
دینم ز محمد و ولایم ز علی ست
جز فاطمه اش دادرسی نیست مرا
زهرا چه فرشته است ؟ خدا میداند او از چه سرشته است ؟ خدا میداند بین در و دیوار از آن ضرب لگد براو چه گذشته است ؟ خدا میداند عزت زیاد ... التماس دعا
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 94 اسفند 2 توسط
سید علی افشاری (منتظر افرا)