• وبلاگ : نواي دل
  • يادداشت : اقرا باسم ربك الذي خلق
  • نظرات : 8 خصوصي ، 14 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + حسيني 

    وحــــــي

    محمد بود و نوري از زمين تا بينهايت ها

    محمد بود و در دل زين معماها حکايت ها

    دوباره موج آهنگش طنين افکند زير گنبد گيتي

    من امشب سخت حيرانم

    چه ميبينم؟نمي دانم

    عجب نوريست اين نور شگفت امشب

    کجا خورشيد و ماه آسماني اين ضيا دارد؟

    نگه چون مي کنم دنباله تا عرش خدا دارد

    کريما! سخت حيرانم

    چه مي بينم؟ نمي دانم

    *******************************

    محمد در سخن با خويش بود آنگاه چون تندر

    نوائي آسماني در دل غار حرا پيچيد

    صدائي در زمين از سوي عرش کبريا پيچيد

    محمد ، مات و حيران، گوش بر بانگ خدا مي داد:

    بخوان هان اي محمد! گفت: من خواندن نمي دانم

    ندا آمد: بخوان با من بخوان با من

    بناگه چشمه نوري به جان پاک او تابيد

    دوباره اين ندا آمد:

    بخوان اي بارگاه کبريا را بهترين بنده

    بخوان بر نام قدس پر شکوه آفريننده

    خداوندي که انسان را زخون بسته مي سازد

    بخوان بر نام پاک خالق اکرام

    بنام آنکه دانش را به نيروي قلم آموخت

    بنام آن خداوندي که از رحمت

    به جان مردم نادان چراغ معرفت افروخت