ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل بیافروزی
یا مقلب القلوب و الابصار
یا مدبر اللیل و النهار
یا محول الحول و الاحوال
حول حالنا الی احسن الحال
مولا ی من
تو ان محول الحالی که به یک نگاه احوال دل را زیر و زبر کرده زلیخای گم کرده راه را خانه دوست نشان میدهی.
یوسف بی بدیل
گر ز مهرت شیفته و ز عطر حضورت شیدا شدیم ،همه از کمان ابروییست که سایبان چشمان کهکشان پیمای توست...
وقتی بهار با سپیدی شکوفههایش از دریچهی چشمانم سرک میکشد،
موج اشکی فرو خفته، از درون سینهی تنگم به دیوارهی دل میکوبد و تو را میجوید.
بهار زیباست، لطیف و دوست داشتنی است،
اما بیتو ای زیباترین! ای لطیفترین! ای بهار جان و ای طراوت بهاران!
هیچ زیبایی، دلم را بر نمیانگیزد؛ که دل در فراق تو سوخته دارم و نگاه در راه تو دوخته.
ای بهاریترین فصلها! ای سبزترین بهاران!
دور از نگاه مهربان تو، دور از عنایت رحیمانهی تو و دور از سرانگشت لطف تو، خزانیم و سرد، خشکیم و عطشناک. فراق تو برف سپید کهولت بر چهرهمان مینشاند.
بیا که با تو بهاری شویم، بروییم و بیدار گردیم؛ که روییدن، تنها به زلال عشق تو معنا مییابد و باقی روییدنها، ماندن است و پژمردن.
بهار میآید، بهار سبز حقیقت، بهار پاکترین دلهای آسمانی، بهاریترین بهار تاریخ، به خدای آسمان و زمین قسم که حقیقت دارد. بهار میآید و خدا زمین مرده را باز زنده میکند شاید فردا و شاید فردایی دیگر، آنچه حق است وعدهی خداست که بهار میآید
چه باشم وچه نباشم،بهاردرراه است
بهار، همنفس ذوالفقار در راه است
نگاه منتظران، عاشقانه میخواند
که آفتاب شب انتظار در راه است
به جاده های کسالت،به جاده های تهی
خبر دهید که آن تکسواردرراه است
کسی که با نفس آفتابی اش دارد
سر شکستن شبهای تار،درراه است
کدام جمعه؟ندانسته ام،ولی پیداست
که آن ودیعه ی پروردگاردرراه است
دلم خوش است میان شکنجه ی پاییز
چه باشم وچه نباشم، بهاردرراه است
التماس دعا