• وبلاگ : نواي دل
  • يادداشت : بهمين سادگي .....
  • نظرات : 2 خصوصي ، 5 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام داداش

    زيبا نوشته بودي و به مناسبت ماه عزيز زيبا اذين بسته بودي

    ان شاالله با گذشت اين دهه هشيار تر بشيم

    به اميد ظهور اقا . يا علي. شاد كن و شاد زي

    + محد كاوياني 

    روزهاي ماه رمضان
    رسول خدافرمود: اي مردم ماه خدا با برکت و رحمت و آمرزش به شما رو کرده است ماهي است که پيش خدا بهترين ماه است و روزهايش بهترين روزها و شبهايش بهترين شبها و ساعاتش بهترين ساعات.

    اعتکاف

    رسول خدافرمود: اعتکاف در يک دهه از ماه مبارک رمضان برابر با ثواب دو حج و دو عمره است.

    در ايام و ليالي مقدسه‏اي طبق روايات رسيده از ائمه معصومين(عليهم السلام)مستحب است که هر مسلماني در صورت امکان دهه آخر ماه مبارک رمضان را در مسجد معتکف شود که پيامبر اکرم(ص) در تمامي عمرش چنين مي‏کرد.

    + سياوش 
    حلول ماه مبارک رمضان ماه خدا و ماه بخشش بندگان خدا بر همه بندگان خدا مبارکباد

    اميد است ما را از دعاي خيرتون فراموش نکنيد

    خدايا در اين ماه برايمان توفيق کسب فيوضات و ترک محرمات و عمل به فرايض و ريسدن به رضايت خودت را عنايت فرما

    + فينا 

    آيت الله حاج سيد محمد علي آل سيد غفور از اساتيد مبّرز حوزه در جلسه‌ي تدريس خود فرمودند:
    جد ما مرحوم سيد عبدالغفور نقل كرد:
    زني از اهل «طُوَيريج» (در سه فرسخي كربلا) گوساله‌اي را نذر حضرت قمر بني‌هاشم كرده بود. چون حاجتش برآورده گشت براي اداي نذر حركت نمود ولي در ميانه‌ي راه يكي از مأمورين امنيتي كه سُنّي بود، جلوي زن را گرفت و گفت:
    «با اين گوساله به كجا مي‌روي؟»
    گفت: «اين گوساله نذر حضرت عباس(ع) است و من براي اداي نذر به كربلا مي‌روم».
    مرد سني فرياد زد: «دست از اين مسخره بازي‌ها و خرافات برداريد» و راه را بر زن بيچاره مي‌بندد و گوساله را از او مي‌گيرد.
    اصرارهاي زن تأثيري نمي‌كند و به ناچار‌، خود به تنهايي به كربلا و حرم حضرت باب الحوائج مشرف مي‌شود و مي‌گويد: «آقا جان! من به نذر خود وفا كردم، ولي آن مرد سُنّي مانع شد. شما بر مرد سني غضب كنيد و او را ادب نماييد».
    شبانگاه همان روز، زن در خواب مي‌بيند كه خدمت حضرت عباس(ع) رسيده است.
    حضرت(ع) مي‌فرمايد: «نذر تو به ما رسيد و قبول كرديم»!
    زن مي‌گويد: «خدا را شكر، اما من تقاضامندم كه گوساله را از مرد سنّي باز پس گيريد و بر او غضب فرماييد».
    حضرت(ع) مي‌فرمايد: «من آن حيوان را به مرد سنّي بخشيدم و ما خانداني هستيم كه هرگاه چيزي به كسي داديم بازپس نمي‌گيريم»!
    زن مي‌گويد: «اما مرد سنّي دل مرا شكست و مرا آزرده ساخت» و تقاضاي خود را تكرار نمود.
    حضرت(ع) فرمود: «آن مرد سنّي حقي بر گردن من داشت كه بايد أَدا مي‌كردم»!
    حضرت (ع) فرمود: «اين مرد سني در روزي بسيار گرم، در راهي مي‌رفت. شدت گرمي هوا به قدري بود كه مرد مشرف به هلاكت گشت . پس چون به كنار نهر آب رسيد با اينكه بسيار تشنه بود، اما لحظه‌اي درنگ كرد و به ياد تشنگي برادر مظلومم حسين (ع) افتاد و اشك ريخت و بر قاتلان آن حضرت نفرين و لعنت نمود. من به پاس اين عمل خير، گوساله را به او بخشيدم»!
    چون زن به سوي منزل بازگشت به طور اتفاقي، مجدداً با مرد سنّي مواجه گشت و جريان خوابش را براي او بيان نمود.
    مرد سني در حاليكه اشك مي‌ريخت گفت:
    «به خداي بزرگ سوگند كه تمام آنچه گفتي عين واقعيت است و من آ‌ن‌را تا كنون براي احدي بازگو نكرده بودم. اينك بيا و گوساله را پس بگير»!
    زن نپذيرفت و گفت: «اين هديه‌ي حضرت عباس(ع) است به تو، و من حق ندارم آن را از تو بپذيرم».
    مرد سنّي كه دلش به نور حقيقت روشن شده بود توبه نمود و فوراً به زيارت حضرت ابوالفضل (ع) شتافت و در كنار قبر مطهر آن بزرگوار به آيين حقه‌ي تشيع مشرف گشت و عّده‌اي از بستگان او نيز به واسطه‌ي اين كرامت شيعه شدند.

    /مناجات خواجه عبدالله انصاري/

    غلام آن معصيبتم که مرا به عذر آرد

    الهي به فضل خود قايمي و به شکر خود شکور ، به علم عارف نزديکي و از وهم ها همه دور.

    الهي عبدالله را از سه آفت نگاه دار از وساوس شيطاني و خواهش هاي نفساني و غرور ناداني.

    الهي اگر عبدالله را خواهي گداخت دوزخي بايد پالايش او را و اگر خواهي نواخت بهشت ديگر بايد آرايش او را.

    الهي کاشکي عبدالله خاک بودي تا نامش از دفتر وجود پاک بودي.

    الهي اگر کاسني تلخ است از بوستان است و اگر عبدالله مجرم است از دوستان است.

    الهي چون آتش فراغ داشتي دوزخ پر آتش از چه افراشتي.

    الهي چون سگ را در اين درگاه بار است و سنگر او ديدار است عبدالله را با نا اميدي چه کار است.

    در بارگهت سگان ره را بار است سگ را بار است و سنگ را ديدار است
    چون سگ صفت سنگدل از رحمت تو نوميد نيم که سنگ و سگ را بار است

    الهي گوهر اصطفا در دامن آدم تو ريختي و گرد عصيان بر فرق ابليس تو بيختي و اين دو جنس مخالف را با هم آميختي، از روي ادب اگر بد کرديم بر ما مگير که گرد فتنه تو انگيختي.

    الهي تو دوختي درپوشيدم و آنچه در جام ريختي نوشيدم هيچ نيامد از آنچه مي کوشيدم.

    الهي من غلام آن معصيتم که مرا به عذر آرد و از آن طاعت بيزارم که مرا تعجب آرد.

    الهي گداي تو به کار خود شادان است، هرکه گداي تو شد در دو عالم سلطان است.

    الهي غير از الم هاي تو جاي شادي نيست و جز از بندگي ات روي آزادي نيست.

    الهي کار اگر به گفتار است بر سر همه گويندگان تاجم و اگر به کردار است چون سليمان به موري محتاجم.

    الهي کدام درد بود ازين بيش که معشوق توانگر و عاشق درويش.

    الهي من کيستم که تورا خواهم چون از قيمت خود آگاهم. از هرچه مي پندارم کمترم و از هر دمي که مي شمارم بدترم.

    الهي بر سر از خجالت گرد داريم و در دل از حسرت درد داريم و رخ از شرم گناه زرد داريم.

    منم بنده عاصيم رضاي تو کجاست تاريک دلم نور و ضياي تو کجاست
    ما را تو بهشت اگر بطاعت بخشي آن بيع بود لطف و عطاي تو کجاست