اللهم عجل لولیک الفرج
سلام بر حسین و اربعینش
سلام بر اربعین و زائرانش
و سلام بر اندوه های دل آنان که به سوغات بر مزار کشتگان، عشق بردند و به مویه نشستند
به شوق زیارت صحن و سرای جان فزایت، اربعین شهادتت را به سوگ می نشینیم، یا حسین!
دلهایمان بیتاب سالار شهیدان، و چشمانمان بر مظلومانه ترین شهادت تاریخ همواره درخشان و بارانی باد.
اربعین است. کاروان به مقصد رسیده است. تیر عشق کارگر افتاده و قلب سیاهی چاک خورده است. آفتاب از پس ابر شایعه و دروغ و فریب سر برآورده و پشت پلکهای بسته را میکوبد و دروازه دیدگان را به گشودن میخواند. اربعین است. هنگامه کمال خون، باروری عشق و ایثار، فصل درویدن، چیدن و دوباره روییدن. هنگامه میثاق است و دوباره پیمان بستن. و کدامین دست محبتآمیز است تا دستی را که چهل روز از گودال، به امید فشردن دستی همراه، برآمده، بفشارد؟ کدامین سر سودای همراهی این سر بریده را دارد و کدامین همت، ذوالجناح بیسوار را زین خواهد کرد؟
اربعین است. عشق با تمام قامتبر قله «گودال» ایستاده است! دو دستی که در ساحل علقمه کاشته شد، بلند و استوار چونان نخلهای بارور، سربرآورده و حنجرهای کوچک که به وسعت تمامی مظلومیت فریاد میکشید، آسمان در آسمان به جستوجوی همصدا و همنوا سیر میکند. راستی، کدامین یاوری به «همنوایی» و همراهی برمیخیزد؟
مگر هر روز عاشورا و همه خاک، کربلا نیست؟ بیایید همواره همراه کربلاییان گام برداریم تا حسینی بمانیم.
هوالله
به چلهنشینی آن اتفاق بزرگ، برگشته است، خاتون؛
به چلهنشینی نیزههای شکسته و علمهای افتاده.
به چلهنشینی هجوم دردها و داغها.
به چلهنشینی چکاچک شمشیرهایی که در نیام، آرام نمیگرفتند.
به چلهنشینی آمده است خاتون؛ با کاروانی از همسفران جا مانده.
آمده است با اشکهایی از دردِ عزیزان روان.
با کاروانی که نای برگشتن ندارد؛ کاروانی که رقیه را همراه ندارد.
آمده است تا از گمشدگانش، شاید خبری بگیرد!
آمده است تا شانه در شانه دشت، سر بر سنگهای داغ بگذارد و بگرید.
آمده است تا خبری از لالههایش بگیرد از باد.
آمده است تا گونههای خاک گرفتهاش را روی گونههای ترکخورده دشت بگذارد و هایهای گریه کند.
آمده است تا در خاکهای متبرک کربلا تیمم کند و نماز شکسته غربت بخواند!
آمده است تا چشم در چشم فرات بدوزد و حرفی نزند.
آمده است تا خاکها را بغل بغل در آغوش بگیرد و ببوید و ببوسد. دلش میگیرد؛ وقتی که نماز ظهرش را با اذان علی اکبر آغاز نمیکند!
دلش میگیرد وقتی که سر بر خاکها میگذارد و بوی برادرش را احساس میکند.
خاتون کربلا، با کولهباری از غمهای عالم، به چلهنشینی داغ بزرگ آمده است. دشت در سکوت خویش آرام گرفته است.
گویا نه اینکه در این دشت، شیهه اسبان وحشی، گوش تاریخ را کر میکرد!
گویا نه اینکه در این بادیه، صدای «هل من ناصر ینصرنی» انعکاسی نداشت!
گویا نه اینکه در این برهوت، گودالها از خون لبریز بود و از زیر سنگها، چشمه خون جاری بود!
... و دشت چقدر ساکت و آرام، سر بر زانوی غم گذاشته است؛
این دشت که چهل طلوع خون را به آغوش کشیده است،
این دشت که چهل ظهر بیاذان را جان کنده است،
این دشت که چهل غروب سرخ را نفس کشیده است.
نه از صدای العطش کودکانی که از لبهای ترکخوردهشان، خون میچکید خبری است و نه از صدای گریههای رقیه که به دنبال آب، برای اصغر میگشت.
... و از آن زمان است که فرات، در خودش شرمنده میجوشد و یارای تموج ندارد.
زینب علیهاالسلام ، به چلهنشینی داغی بزرگ آمده است؛
با حنجرهای از ناگفتهها پر، با قامتی از اتفاقات، خمیده، با چهرهای به اندازه غمهای عالم، شکسته.
بنام خدا
پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت آسیبی نرسد ... امام خمینی (ره)
چه کردیم بعد از عاشورا و کربلای حسین (ع)
و جه خواهیم کرد بعد عاشورای امسال ؟!!!
نون و قلم نبی ست و ما یسطرون حسین
طاق فلک علی ست به عالم ستون حسین
خلقت تمام حضرت زهراست خون حسین
هستی تمام ظاهر و مافی البطون حسین
با یک قیامت است هم الغالبون حسین
در این قیام نقطه پرگار زینب است
امام صادق (ع) :
حضرت رقیه خاتون(س) :
حضرت ابالفضل العبّاس (ع):
امام حسن مجتبی(ع) :
امام حسین (ع) :
بسم الرب الشهداء و الصدیقین
اربعین حسینی، تکرار یاد و خاطره حماسه سازان کربلاست
السلام علی الحسین وعلی علی بن الحسین
وعلی اولادالحسین وعلی اصحاب الحسین (ع)
سلام بر حسین و اربعینش، سلام بر اربعین و زائرانش! و سلام بر اندوه های دل آنان که به سوغات بر مزار کشتگان، عشق بردند و به مویه نشستند. به شوق زیارت صحن و سرای جان فزایت، اربعین شهادتت را به سوگ می نشینیم، یا حسین!
و اربعین از رازهای هستی است و اربعین حسین (ع) روز بسط لطف اوست بر پیروان و دوستدارانش. و در مقام حسین (ع) همین بس که در زیارت اربعینش خطاب به جدشان محمد مصطفی (ص) و پدر بزرگوارشان حضرت علی (ع) و مادر گرامیشان فاطمه (س) میگوییم که خداوند عزاداری شما را در رثاء حسین (ع) فبول فرماید.
خدایا صبورا مهربانا چهل روز است که از عاشورا میگذرد قلب جها ن دیگر نای تپیدن ندارد. پس غیرت آسمان کجا رفته؟ زمین چقدر گستاخانه هنوز به زندگی ادامه میدهد. یک اربعین از اوج نامردی میگذرد. یک اربعین است که سر امام مظلومیت بر نیزه رفت و آسمان دیده و زمین تاب آورده. در سکوت وهم انگیز خیال بغض دلم میشکند گریه امان نگاهم را بریده است. قلبم در سینه پرپر میزند و مظلومیت عباس و اقتدار علی اصغر را آه میکشد. خداوندا اینک باز اربعین حسین آمده است. باز عرق شرم پیشانی انسانیت را نمناک کرده است . باز بشر از وجود خویش خجالت زده میشود. و باز مثل همیشه امام رئوف و مهربان ما حسین بن علی نگاه بخشایشگر خویش را بر بشر میتاباند و بر حاجات ما آمین میگوید. دلم دیگر از داغ علی اصغر مرده است حالا چگونه این دل میتواند در تولد دوباره زمین لبخند بزند؟ کدام تولد؟ کدام زندگی؟ کدام امید ؟ اصلا مگر میشود بعد از حسین به زندگی ادامه داد؟ نه نمیشود............ زندگی ما بعد از حسین عین محکومیت است. ای کاش از خجالت آب میشدیم تا هیچ گاه روی سیاه ما بر نگاه مادرش زهرا نیفتد. آخر هیچ جای دنیا این رسم امانت داری نیست. هیچ جای جهان این رسم اربا ب و بندگی نیست. بیایید به تمام دنیا فخر بفروشیم برای داشتن چنین اربابی . بیایید آن طور که باید لطفش را پاس داریم و حرمتش را نگاه داریم .
و در آخر حرفی از نوع عاشورا
امید که ما هم از این فرهنگ بهره ایی برده و سرانجاممان با امام شهیدمان باشد.
"اللهم عجل لولیک الفرج"
خواب دیدم خواب اینکه مرده ام خواب دیدم خسته و پژمرده ام
روی من خروارها از خاک بود وای قبر من چه وحشتناک بود
تا میان گور رفتم دل گرفت قبر کن سنگ لحد را گل گرفت
بالش زیر سرم از سنگ بود غرق وحشت سوت و کور و تنگ بود
خسته بودم هیچ کس یارم نبود زان میان یک تن خریدارم نشد
هر که آمد پیش حرفی راند و رفت سوره ی حمدی برایم خواند و رفت
نه رفیقی نه شفیقی نه کسی ترس بود و وحشت و دلواپسی
ناگهان از راه رسیدند دو ملک تیره شد در پیش جشمانم فلک
یک ملک گفتا بگو نام تو چیست آن یکی فریاد زد رب تو کیست
در میان عمر خود کن جستجوی کارهای نیک و زشت خود بگوی
ما که ماموران حی داوریم اینک تورا سوی جهنم می بریم
دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود دست و پایم بسته در زنجیر بود
غرق اندوه و تالم دل فکار می کشیدندم به خفت سوی نار
ناگهان الطاف حق آغاز شد از جنان در های رحمت باز شد
مردی آمد از تبار آسمان نور پیشانیش فوق کهکشان
بر سرش دستار سبزی بسته بود نور حق در چهره اش تابیده بود
در قدوم آن نگار مه جبین پیش پای حضرت عشق آفرین
دو ملک سر را به زیر انداختند بال خود را فرش راهش ساختند
غرق حیرت داشتند این زمزمه آمده اینجا حسین فاطمه
سوی من آمد مرا شرمنده کرد مهربانانه به رویم خنده کرد
گفت آزادش کنید این بنده را خانه آبادش کنید این بنده را
این که اینجا این چنین تنها شده کام او با تربت من واشده
مادرش او را به عشقم زاذه است گریه کرده بعد شیرش داده است
این که می بینید در شور است و شین ذکر لالا ئیش بوده یا حسین
اسم من راز و نیازش بوده است خاک من مهر نمازش بوده است
اینکه در پیش شما گردیده بد جسم و جانش بوی روضه می دهد
پرچم من را به دوشش می کشید پا برهنه در عزایم می دوید
سینه چاک آل طاها بوده است چای ریز هیئت ما بوده است
بارها لعن امیه کرده است خویش را نذر رقیه کرده است
حرمت من را به عالم پاس داشت ارتباطی تنگ با عباس داشت
نذر عباسم کفن کرده به تن روز تاسوعا شده سقای من
تا که دنیا بوده از من دم زده او غذای روضه ام را هم زده
گریه کرده چون برای اکبرم با خود اورا نزد زهرا می برم
هر چه باشد او برایم بنده است او بسوزد صاحبش شرمنده است(یعنی خدا)
در مرامم نیست او تنها شود باعث خوشحالی اعدا شود(یعنی دشمنها)
در قیامت عطر و بویش می دهم پیش مردم آبرویش می دهم
باز بالاتر به روز سرنوشت می شود همسایه من در بهشت
آری آری هر که پا بست من است نامه ی اعمال او دست من است
در پناه حضرت دوست
که هر چه داریم از اوست