یا رب الحسین
ارباب تو آخرش منو میکشی . گفتن کربلا ، نگفتن آدمو دیونه کنه .
گفتن کربلا نگفتن آدمو آواره کنه . گفتن دوری و دوستی ولی قرار
نبود دوری ما اینقدر طول بکشه . قرار نبود اینطوری ما رو تنها بذاری.
آقا تو رو به رقیه سه ساله ات یه بار دیگه ما رو تو حرمت راه بده.
قول می دم اگه این بار بیام ? حرم رو با مژه هام جارو کنم . مولا جان
تو رو به شش ماه ات علی اصغر ? تو رو به جوانت علی اکبر ?تو رو
به ساقیت ابالفضل ما رو بطلب بیام کربلا فقط یه شب تا صبح کنار ضریح
با صفایت باشم . به خدا دلم تنگه تا کی انتظار کشم
بسم رب الحسین
ای نفست یار مدد کار ما ...... کی و کجا وعده دیدار ما؟
آجرک الله یا صاحب الزمان
وقتی حسین بن علی یاد پیمبر میکند
نظر به قد و قامت علی اکبر میکند
ماه رخش دل میبره جلوء روز محشره
حقا که پیر و مرشدم سلطان علی اکبره
مرحوم شوشتری مینویسد: ورود به زمین کربلا باعث حزن و رقّت است چنانکه نسبت به جمیع انبیاء واقع شد چون روایت شده که همه پیامبران به زیارت کربلا توفیق یافتهاند: «همه انبیاء زیارت نمودند آن مقام شریف را و در آن توقف کرده و گفتند: ای زمین تو مکانی پر خیر هستی در تو دفن خواهد شد ماه تابان امامت.»
هر یک از پیامبران که وارد کربلا میشدند صدمهای بر ایشان وارد میشد، و دلتنگ و مهموم میگردیدند. پس علت را از خداوند سؤال مینمودند. خداوند وحی میفرمود که این زمین کربلاست و در آن حضرت حسین (علیهالسلام) شهید خواهد شد
1- چون اهل بیت وارد کربلا شدند ام کلثوم عرض کرد: ای برادر این بادیه هولناکی است که از آن خوف عظیم بر دلم جا گرفته؟!
حضرت حسین علیه السلام فرمود: بدانید که من در وقت عزیمت از جنگ صفین با پدرم امیرالمومنین (علیه السلام) وارد این زمین شدیم. پدرم فرود آمده سر در کنار برادرم گذارده ساعتی در خواب رفت و من بر بالین او نشسته بودم ناگاه پدرم مشوش از خواب بیدار شد و زار زار میگریست. برادرم سبب آن را پرسید فرمودند: در خواب دیدم که این صحرا دریایی پر از خون بود و حسین من در میان آن دریا افتاده دست و پا میزند و کسی به فریاد او نمیرسید.
سپس رو به من کرده فرمود: «ای حسین چگونه خواهی بود هرگاه برای تو در این زمین چنین واقعهای رو دهد؟»
گفتم: صبر میکنم و به جز صبر چارهای ندارم.(3)
2- هنگامی که حضرت آدم به زمین فرود آمد حوا را ندید دنبال او میگشت تا از کربلا گذر نمود بدون سبب غمگین شده سینهاش تنگ گردید و چون به محل شهادت امام حسین (علیه السلام) رسید پایش لغزید و بر زمین افتاد و خون از پایش جاری شد.
سر به آسمان بلند کرد و عرض نمود: خداوندا آیا گناهی از من صادر شد که مرا به آن معاقب فرمودی؟ من همه زمین را گشتم و مثل این زمین به من بدی نرسید.
هنگامی که حضرت آدم به زمین فرود آمد حوا را ندید دنبال او میگشت تا از کربلا گذر نمود بدون سبب غمگین شده سینهاش تنگ گردید و چون به محل شهادت امام حسین (علیه السلام) رسید پایش لغزید و بر زمین افتاد و خون از پایش جاری شد.
خداوند به او وحی نمود که ای آدم گناه نکردی ولکن فرزندت امام حسین (علیه السلام) در این مکان از روی ستم کشته میشود. خون تو به موافقت خون او جاری شد.
عرض کرد: قاتل او کیست؟ وحی آمد: قاتلش یزید، ملعون اهل آسمانها و زمین است. آدم گفت: ای جبرئیل "درباره قاتل آن حضرت" چه کنم؟
گفت: او را لعن کن. پس آدم چهار بار او را لعن کرد و به سوی عرفات روانه شد پس در آنجا حوا را یافت.(4)
شهادت جانسور سید وسالار شهیدان ابا عبد الله حسین رو خدمت اقا امام زمان و شما عاشقان ولایت و امامت تسلیت عرض میکنم
صبح زینب عباس داشت حسین داشت قاسم داشت علی اکبر داشت ولی الان....
خدایا به حق امام حسین علیه السلام و یارانش زیارت چهارده معصوم در دنیا و شفاعت قران و چهارده معصوم نسیب ما کن
کل یوم عاشورا و کل عرض کربلا
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین
السلام علیک یا ابا صالح المهدی
فرا رسیدن ایام شهادت بی بی سه ساله حضرت رقیه(س) به حضور مبارک
آقا امام زمان(عج) تسلیت باد
سلام بر رقیه... دختر سه ساله حسین....
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود
یه دختر سه ساله ای که نام او رقیه بود
شبها به یاد مادرش دوری یو بونه میکرد
بابا حسین آروم آروم موهاشو هی شونه میکرد
به دخترش می گفت عزیز به در بابا مرحمی
شبیه مادر منی با تو نمی مونه غمی
می گفت که دختر بابا بذار چشاتو بوس کنم
آرزومه عزیز من یه روز تو رو عروس کنم
لباسشو عوض می کرد اونو رو شونش میگذاشت
هر جا می رفت اونو میبرد هیچ کجا تنهاش نمیذاشت
تا که یه روز به دخترش گفت که میخاد بره سفر
رقیه به بابا هی میگفت منم ببر منم ببر
دخترک قصه ما باباشو خیلی دوست میداشت
دلش نمیخاست که بره یا اونو تنها میگذاشت
شیرین زبونی کرد و گفت برای من سوغات نخر
من التماست می کنم دختر تو با خود ببر
دل بابا طاقت نداشت گریه هاشو نیگاه کنه
بغض بکنه آه بکشه زندگیشو تباه کنه
تموم اهل خونه رو برد با خودش سوی بلا
رفت به زمینی که حالا بهش میگن کرب و بلا
تو اون زمین ادم بدا جمع شده بودن واسه جنگ
یه مشت حسود و کینه ایی یه عده نامرد دورنگ
تا که یه روز ظهر بابا گفت دختر ناز و با وفا
بیا بشین روی پاهام دارم میرم پیش خدا
گوش بده حرف پدر و دختر خوب و مهربون
من که دارم میرم ولی تو پیش عمه ات بمون
با گریه گفت بابا حسین میام تو رو هم میبرم
موقع اومدن برات گوشواره سوغات میارم
بابا حسین رفت آسمون دیگه به پیشش برنگشت
دختر قصه مونده بود تنها و بیکس توی دشت
بعد بابا اون ادما خیمه ها رو آتیش زدن
رقیه هی کتک میخورد میگفت بابا اینا بدن
آدم بدا به دختره می زدن و می خندیدن
بسته بودن دست اونو به یک طناب می کشیدن
دختر خسته توی راه پای برهنه می دوید
یکی از اون آدم بدا اومد وموهاشو کشید
به عمه میگفت انگاری بابام منو دوست نداره
خودش میگفت میام پیشت برام یه گوشواره میاره
اومد بابا ولی چجور یه سر که دیگه تن نداشت
موهاشو پاک کرد و آروم اونو رو دامنش گذاشت
حرفشو گفت پیش بابا آروم آروم دیگه شکست
بابا رو تو بغل گرفت چشاشو آهسته او بست
دخترک قصه ما فرشته بود و پر کشید
با پدرش به آسمون رفت تا که به خدا رسید
مخلص همه شما
التماس دعا
عزت زیاد
به همین مناسبت عکسی از بین الحرمین در کربلا را در اینجا تقدیم می کنم.
السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین
باز محرم است ،فصل عشق وعاشقی،ایام محبت وابراز ارادت، موسم اثبات برادری قمر بنی هاشم.
آی حسینیان خیمه های عزاوعشق وایمان برپا دارید که محرم است.آری محرم است وعاشقان ودلدادگان ثارالله بانگ عزا وماتم سر می دهند ودرغم حسین خونابه از چشمانشان جاری است ،حق هم همین است اگر طالب حسین هستیم باید اینگونه باشیم .با شروع محرم عزاداران آن حضرت درشهرستان کاشمر نیز خیمه های عزارا برپا کردند وبا تشکیل هیئتهای سینه زنی وزنجیر زنی وسیا ه پوش نمودن سردرب تکایا وحسینیه ها وبعضا منازل چه با شکوه درعزای حسین به غمگساری پرداخته اند.
ماه محرم آمد و دلها پر آه شد باز آفتاب شادی عالم سیاه شد
در دل نگار و نقش و مسرت بر آب گشت تا سیل خون زدیده دل روبراه شد
ظلمت تمام علمیان را فرا گرفت گوئی عزای انس جماد و گیاه شد
از دود غم سراسر عالم سیاه گشت تا خیمه حسین پر از سوز آه شد
شد کربلا بسی خجل از میهمانیش چونکه تنور بستر آن پادشاه شد
یعقوب وش تمامی عالم عزا گرفت تا همچون یوسف آن سر مهمان به چاه شد
شد ماه آسمان بزرگی و فر و جاه بر روی نیزه چون سر آن بی گناه شد
شد سجده گاه خاک مزارش به هر نماز چون تشنه بود و کشته عشق اله شد
می زد حسین تاج شرف بر کلاه خویش روزی کزو گرفته ردا و کلاه شد
باشد حسین غوث و پناه جهانیان در کر بلا اگر چه دمی بی پناه شد
جان ( حسان ) فدای تو ای پور مصطفی کز کشتن تو رکن هدایت تباه شد
در امتحان عشق تو بر ذات ذو الجلال
آن حلق پاره پاره اصغر گواه شد
والسلام و رحمه الله
و آنجا دوباره کعبه بنا میکند حسین
آنجا بناز خون خدا میکند حسین
بازم داره بوی محرم میاد
انگاری داره همه جا پر میشه از بوی دود اسفند و شله زرد نذری
انگاری همه جا داره پر میشه از صدای طبل و دهل
صدای سینه زنی دسته های عزا
چند صباحی تا محرم باقی نمانده
چقدر .....؟؟؟
آماده ی عاشورا شده ای؟
آماده ی همدردی با زینب شده ای؟
آماده ی رزم همراه علی اکبر شده ای؟
آماده ی رزم همراه قاسم شده ای؟
آماده ی سقایی کمک سقا شده ای؟
و چقدر آماده ی ملاقات با خدا شده ای؟؟؟
التماس دعا